چگونه دریک سال،سی سال تجربه کسب کنیم

هیچ‌گاه این گفته یکی از اساتید دوره MBA خود را فراموش نمی‌کنیم: «برخی مدیران ازنظر تقویمی ۳۰ سال تجربه دارند ولی بعد از اندکی بحث و تبادل‌نظر با آنان متوجه می‌شوید که آن‌ها در واقع یک سال تجربه بیشتر ندارند که ۳۰ بار تکرار شده است. برخی نیز برعکس این حالت هستند، یعنی ازنظر تقویمی یک سال بیشتر تجربه ندارند ولی در همین یک سال به‌اندازه ۳۰ سال، یادگیری در آن‌ها حاصل شده است.» هرچند این نقل‌قول ممکن است اندکی اغراق‌آمیز باشد ولی حقیقتاً آنچه مهم است «کیفیت تجربه» است نه «سال‌های تقویمی تجربه».
 
اما به‌راستی چگونه می‌توان حداکثر استفاده را از تجربیات زندگی و کاری به دست آورد؟ به‌عبارت‌دیگر چگونه می‌توانیم میزان یادگیری از تجربه را در خود افزایش دهیم و در مدتی کوتاه، تبدیل به یک انسان با تجربه و پخته شویم؟ یکی از موضوعاتی که اخیراً به‌عنوان ابزاری مهم برای یادگیری و افزایش غنای تجربه برای مدیران مطرح شده است یادگیری تأملی نام دارد. یادگیری تأملی به معنای تفکر و تعمق در تجربیات روزانه به‌منظور فهم آن‌ها و یادگیری از آن‌هاست. در یادگیری تأملی لازم است تجربیات خود، مثلاً شرکت در یک جلسه کاری با مدیر، را ثبت کنید اما نه به شکلی معمولی. برای تسهیل یادگیری تأملی تجربه خود را می‌توانید در قالب پاسخ به سؤالات زیر ثبت کنید (برگرفته از مدل رالف، فرش واتر و جاسپر، ۲۰۰۱):
 
بخش اول: گزارش واقع‌بینانه تجربه
چه چیزی اتفاق افتاد؟ چه چیزی مشاهده کردید؟
این اتفاق در چه زمینه‌ای (بستری) رخ داد؟
چه کسانی درگیر این رخداد بودند؟ هریک چه موضع‌گیری‌هایی داشتند و عقاید و دلایلشان چه بود؟
 
بخش دوم: تجزیه‌وتحلیل تجربه
آیا شما مهارت جدیدی کسب کردید؟ آیا علاقه جدیدی در خود کشف کردید؟
آیا به موضوعی برخوردید که شما را شگفت‌زده کند؟ تجربه شما تا چه حد متفاوت از انتظار شما بود؟
چه ابعادی از این تجربه برای شما خوشایند است؟ چه ابعادی ناخوشایند؟
چه چیزهایی در مورد افراد و جامعه آموختید؟
دانستن چه نظریه یا مطلبی به شما در این تجربه کمک کرد؟
چه چیزهایی (نظریه، نرم‌افزار، روش، مفهوم و …) وجود دارد که اگر آن‌ها را بلد بودید تجربه را بهتر درک می‌کردید؟ ندانستن چه چیزی شما را با مشکل مواجه کرد؟
 
بخش سوم: کاربرد تجربه و تأثیر آن بر زندگی آتی
کدام‌یک از کارهای فعلی شما به نحوی با این موضوع مرتبط‌اند؟
از این تجربه چه درس‌هایی آموختید؟
درس‌های آموخته‌شده را چگونه بکار خواهید بست؟
مرتبط این موضوع، چه چیزهای بیشتری دوست دارید یاد بگیرید؟

 

شش خطای بزرگ در ارتباطات

 

مهارت‌های ارتباطی یکی از پرکاربردترین دروس دوره‌های MBA و DBA به شمار می‌رود که از محبوبیت بالایی نیز برخوردار است. سازمانی که در آن ارتباطات افراد با یکدیگر به سهولت و اثربخشی انجام نمی‌شود مانند ماشینی است که مدت‌ها روغن‌کاری نشده و بین قطعات آن اصطکاک شدیدی وجود دارد. برای کاهش این اصطکاک و بهبود ارتباطات، لازم است خطاهای متداول را بشناسیم و با آن‌ها مقابله کنیم:

ویرایش نکردن کارهای خود:

دستخط بد، غلط‌های املایی و دستور زبانی ازجمله خطاهای کوچک و درعین‌حال بسیار تأثیرگذار در سازمان‌هاست.

عدم تناسب وسیله مورداستفاده برای انتقال پیام و محتوای پیام:

اگر پیام حساس است و نیازمند ارتباط رو در روست، ارسال یک ایمیل خشک‌وخالی می‌تواند بسیار مخرب باشد. مثلاً برای تقسیم کار یک پروژه مهم که نیازمند توضیحات و پرسش و پاسخ است، بهتر است از یک جلسه کار استفاده شود.

پرهیز از مکالمه‌های دشوار:

انتقال ندادن پیام‌های منفی، مانند جلسات بازنگری عملکرد بد، معمولاً باعث بدتر شدن اوضاع می‌شود نه حل شدن آن.

عدم قاطعیت:

گاهی لازم است پیام خود را با تون صدای شفاف و گیرا و اعتمادبه‌نفس بالا بیان کنید تا موردتوجه قرار گرفته و به خواسته خود برسید. انسان‌های خجالتی و کمرو هیچ‌گاه مدیران خوبی نخواهند شد.

استفاده از یک رویکرد برای مخاطبان مختلف:

با خانم‌ها باید متفاوت از آقایان صحبت کرد. همچنین جوانان سبک ارتباطی متفاوتی نسبت به قدیمی‌ترها دارند. بنابراین نخست سبک ارتباطی مخاطب خود را در نظر بگیرید و سپس پیام خود را متناسب با سبک ارتباطی وی منتقل کنید.

فرض گرفتن اینکه پیام شما فهمیده شده است:

بعضی مواقع شما مدت زیادی را صرف فکر کردن در مورد یک موضوع می‌کنید و در مورد آن مطالعاتی نیز انجام می‌دهید. در این حالت ممکن است فراموش کنید که مخاطب شما آشنایی چندانی با موضوع و پیچ‌وخم‌های آن ندارد. بنابراین ممکن است بدون ارائه توضیحات لازم، این تصور در شما ایجاد شود که مخاطبان شما، پیامتان را فهمیده‌اند. بنابراین همیشه نسبت به فهم پیام‌های خود در مخاطبان اطمینان حاصل کنید.