آی آقا، سفره خالی می‌خری؟......(اثري بي نظير از زنده ياد قيصر امين پور)


یاد دارم یک غروب سرد سرد

می‌گذشت از کوچه‌مان یک دوره گرد

دوره گردم دار قالی می‌خرم

دسته دوم، جنس عالی می‌خرم

گر نداری کوزه خالی می‌خرم

کاسه و ظرف سفالی می‌خرم

اشک در چشمان بابا حلقه بست

عاقبت آهی زد و بغضش شکست

اول سال است و نان در خانه نیست

ای خدا شکرت، ولی این زندگی است؟

سوختم، دیدم که بابا پیر بود

خواهر کوچکترم دلگیر بود

بوی نان تازه هوشم را ربود

اتفاقا مادرم هم روزه بود

خم شده آن قامت افراشته

دست خوش رنگش ترک برداشته

مشکل ما درد نان تنها نبود

فکر می‌کردم خدا آنجا نبود

باز آواز درشت دوره‌گرد

پرده اندیشه‌ام را پاره کرد:

دوره گردم دار قالی می‌خرم

دسته دوم جنس عالی می‌خرم

خواهرم بی روسری بیرون دوید

آی آقا، سفره خالی می‌خری؟؟؟

آی آقا، سفره خالی می‌خری؟؟؟

چند تا جمله قشنگ خالي از لطف نيست بخونيم



One song can spark a moment
یک آهنگ می تواند لحظه ای جدید را بسازد

One flower can wake the dream

یك گل میتواند بهار را بیاورد



One tree can start a forest

یك درخت می تواند آغاز یك جنگل باشد


One bird can herald spring

یك پرنده می تواند نوید بخش بهار باشد



One smile begins a friendship

یك لبخند میتواند سرآغاز یك دوستی باشد



One handclasp lifts a soul

یك دست دادن روح انسان را بزرگ میكند



One star can guide a ship at sea

یك ستاره میتواند كشتی را در دریا راهنمایی كند



One word can frame the goal

یك سخن می تواند چارچوب هدف را مشخص كند



One vote can change a nation

یك رای میتواند سرنوشت یك ملت را عوض كنند



One sunbeam lights a room

یك پرتو كوچك آفتاب میتواند اتاقی را روشن كند



One candle wipes out darkness

یك شمع میتواند تاریكی را از میان ببرد



One laugh will conquer gloom

یك خنده میتواند افسردگی را محو كند



One hope will raise our spirits

یك امید روحیه را بالا می برد


One touch can show you care

یك دست دادن نگرانی شما را مشخص میكند



One voice can speak with wisdom

یك سخن میتواند دانش شما را افزایش دهد



One heart can know what's true
یك قلب میتواند حقیقت را تشخیص دهد


One life can make a difference

یك زندگی میتواند متفاوت باشد


You see, it's up to you
شما میبینی پس تصمیم با شماست

با همه‌ی لحن خوش‌آوائیم........ (اثري ماندگار از زنده ياد محمد رضا آغاسي)


با همه‌ی لحن خوش‌آوائیم

در به‌در کوچه‌ی تنهایی‌ام

ای دو سه تا کوچه زما دورتر

نغمه‌ی تو از همه پرشورتر

کاش که این فاصله را کم کنی

محنت این قافله را کم کنی

کاش که همسایه‌ی ما می‌شدی

مایه‌ی آسایه‌ی ما می‌شدی

هر که به دیدار تو نائل شود

یک‌شبه حلّال مسائل شود

دوش مرا حال خوشی دست داد

سینه‌ی ما را عطشی دست داد

نام تو بردم، لبم آتش گرفت

شعله به دامان سیاوش گرفت

نام تو آرامه‌ی جان من است

نامه‌ی تو خطّ امان من است

ای نگهت خواستگه آفتاب

بر من ظلمت‌زده یک شب بتاب

پرده برانداز ز چشم ترم

تا بتوانم به رخت بنگرم

ای نفست یار و مددکار ما

کی و کجا وعده‌ی دیدار ما

دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد

به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد

به مکّه آمدم ای عشق تا تو را بینم

تویی که نقطه‌ی عطفی به اوج آیینم

کدام گوشه‌ی مشعر، کدام کنج منا

به شوق وصل تو در انتظار بنشینم

روا مباد که بر بنده‌ات نظر نکنی

روا مباد که ارباب جز تو بگزینم

چو رو کنی به رهت، درد و رنج نشناسیم






شعري به مناسبت روز جهانی مبارزه با مواد مخدر از (شاعره کرمانی معصومه شجاعی)


 
 آتش زده است سیگار بر همه وجودم

در آتش تباهی سوزاند تار و پودم

شیطان شد و لبم را ضحاک وار بوسید

بر گردن حیاتم دودش چو مار پیچید

پوشانده این سیه کار از غایت پلیدی

قلب سیاه خود را در جامه سپیدی

در دست اوست گویی افسار اختیارم

زان رو اراده ای هم از خویشتن ندارم

بودم گل محبت بر شاخسار امید

از باغ زندگانی دست هوس مرا چید

از دود شد دریغا آیینه دلم تار

نفرین بر هر چه افیون لعنت بر هر چه سیگار

در عالم است آری ، ام الفساد سیگار

زیرا پل تباهی است بر اعتیاد سیگار

تر دامن است اما سوزانده خشک و تر را

له کن به زیر پا این بی رحم حیله گر را

آن تن ماست یا میان شما..........(اثري از زنده ياد خواجوي كرماني)

آن تن ماست یا میان شما

وان دل ماست یا دهان شما

اگرآن ابرو است و پیشانی

نکشد هیچکس کمان شما

جز کمر کیست آنکه میگنجد

یک سرموی در میان شما

آب رخ پیش ما کسی دارد

که بود خاک آستان شما

میکند مرغ جان ما پرواز

دمبدم سوی آشیان شما

چه بود گر بما رساند باد

بوئی از طرف بوستان شما

خواب خوش را بخواب میبینم

از غم چشم ناتوان شما

زلف دلبند اگر بر افشانند

برفشانیم جان بجان شما

دل خواجو نگر که چون زده است

چنگ در زلف دلستان شما


سخنی در روزپرواز ملکوتی مردی از جنس مردم استاد علی شریعتی

ما می بینیم که پیغمبر اسلام در ۲۳ سال رسالتش ،

 اسلام و تمام احکام و عقایدش را در همان سال اول  مطرح نکرد ؛

به تدریج مطرح کرد : اول مسئله توحید را طرح کرد

و تا ۳ سال هیچ کلمه دیگری بر آن اضافه ننمود :

((  قولوا لا اله الا الله تفلحوا ))    

خوب ، نماز چیست ؟ هنوز نمی خوانند !

روزه چیست ؟ هیچ !

حج ؟ اصلا ندارد !

زکات ؟ اصلا !

قید و بندی ، حدودی ، عملی ؟ اصلا

یک چیز فقط فکری است همین است که بتها را

در ذهنشان و اعتقادشان نفی کنیم و به خدا معتقدشان کنیم.

بنابر این کسانی که در ۳ سال اول مسلمان شدند

 و به توحید معتقد شدند و مردند ،احتمالا « شرابخوار » بودند ،

« نماز نخوان » ، « روزه نگیر »‌ ، « حج نکن » ، و .... بودند

بعد از اینها در سال هفتم ، هشتم حجاب مطرح می شود ؛

یعنی بعد از هجده ، نوزده ،بیست سال کار روی مردم حجاب را مطرح می کند.

همچنین مسأله شراب مطرح می شود. شراب را چگونه طرح می کند ؟

از همان مکه نمی گوید  که

« آهای مردم ، آهای ملت ، آهای عرب ها  ،

تا به توحید معتقد می شوید  ، باید دیگر تمام کارهایتان راست و ریست باشد »

! نه ! کی ؟ در سال های آخر بعثتش مسأله شراب را مطرح می کند .

محمد (ص) گفت :

((فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما))

یعنی گناه دارد و نیز برایتان منفعتی دارد ؛

 اینطور نیست که من آدم متعصبی باشم ،

 ارزشش را ندانم و نفهمم ؛ نخیر ، قبول هم دارم ، درست ! اما زیانش بیشتر است .

شنونده در برابر چه کسی قرار می گیرد ؟ یک آدم روشنفکر که شعور دارد ،

 تعصب ندارد و شراب را ، به صورت تابویی ،جنی ،

 غولی نجس ، و متا فیزیکی و غیبی تلقی نمی کند ؛

 اما به خاطر اینکه زیان های اجتماعی و انسانی زیاد دارد ،

 در عین حال که منافعش را هم قبول دارد و می شناسد ، نفی اش می کند .

آدم حرف او را گوش می دهد ؛

 

 اما هیچکس حرف آن ملایی را که می گوید ، « موسیقی حرام است » ،

 ولی اصلا نه در عمرش موسیقی شنیده

  و نه اگر بشنود می فهمد ، گوش نمی دهد !

ای کسی که می گویی « غنا» حرام  است ،

 اصلا تو می فهمی  « غنا » چیست ؟

اصلا تو این را که این موزیک حماسی است

 یا ملی است یا علمی است ، تشخیص می دهی ؟!

موسیقی هزار شعبه دارد  ، تاریخ  دارد ، نقش های گوناگون دارد ،

 بنابراین وقتی که تو فتوا می دهی « حرام است » ، هیچکس گوش نمی کند ؛

 برای اینکه تو نمی فهمی که چیست !

************************************************

دکتر شریعتی : «کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی

در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر

 تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛

اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید

 و سوم - که از همه تهوع آور بود-

اینکه در آن سن و سال، زن داشت.

 

!... چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم،

آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه

زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم

و تازه فهمیدم که :

 

خیلی اوقات آدم از آن دسته چیزهای بد

دیگران ابراز انزجار می کند که

 در خودش وجود دارد

خال برنده..................(اثری از زنده یاد استاد شهریار)


دستی که گاه خنده بآن خال می بری

ای شوخ سنگدل دلم از حال می بری

هر کس به نرد حسن تو زد باخت پس بگو

دست از حریف خویش بدان خال می بری

چالی فتد به گونه ات از نوشخند و دل

زان خال اگر گذشت بدین چال می بری

مهتاب شب که سرو چمانی به طرف جوی

چون سایه ام کشیده و به دنیال می بری

دنبال تست این هوو جنجال عاشقان

باری برو که این هو و جنجال می بری

ای باد در شکج سر زلف او مپیچ

هر چند بوی مشک به توچال می بری

هر ساله گوی حسن به چوگان زلف تست

این تاج افتخار نه امسال می بری

روئین تنان شعر شکستی تو شهریار

رستم اگر نه ئی نسب از زال می بری









دوست کیست؟

دوست آنست کو معایب دوست// همچو آیینه روبرو گوید// نه که چون شانه با هزار زبان// در قفا رفته موبه‌مو گوید..

ای دبستانی‌ترین احساس من.... (اثري از  محمد علی حریری جهرمی)


اولین روز دبستان بازگرد
کودکیها شاد و خندان بازگرد

بازگرد ای خاطرات کودکی
بر سوار اسب های چوبکی

خاطرات کودکی زیبا ترند
یادگاران کهن مانا ترند

درسهای سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود

درس پند آموز روباه و خروس

روبه مکار و دزد چاپلوس


کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود

روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از بوی نان گندم است

با وجود سوز و سرمای شدید
ریز علی پیراهن از تن می درید

تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پر از تصمیم کبرا می شدیم

پاک کن هایی ز پاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم

کیفمان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت

گرمی دستانمان از آه بود
برگ دفترهامان به رنگ کاه بود

مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی بابا روی برگ

همکلاسی های من یادم کنید
باز هم در کوچه فریادم کنید

همکلاسی های درس و رنج و کار
بچه های جامه های وصله دار

کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
جمع بودن بود و تفریقی نبود

کاش می شد باز کوچک میشدیم
لااقل یک روز کودک میشدیم

یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچها که بودش روی دوش

ای معلم نام و هم یادت به خیر
یاد درس آب و بابایت به خیر

ای دبستانی ترین احساس من
باز گرد این مشق ها را خط بزن


دیر زیاد! آن بزرگوار خداوند (اثري از   رودکی)

دیر زیاد! آن بزرگوار خداوند

جان گرامی به جانش اندر پیوند

دایم بر جان او بلرزم، زیراک

مادر آزادگان کم آرد فرزند

از ملکان کس چنو نبود جوانی

راد و سخندان و شیرمرد و خردمند

کس نشناسد همی که: کوشش او چون؟

خلق نداند همی که بخشش او چند

دست و زبان زر و در پراگند او را

نام به گیتی نه از گزاف پراگند

در دل ما شاخ مهربانی به نشاست

دل نه به بازی ز مهر خواسته برکند

همچو معماست فخر و همت او شرح

همچو ابستاست فضل و سیرت اوزند

گر چه بکوشند شاعران زمانه

مدح کسی را کسی نگوید مانند

سیرت او تخم کشت و نعمت او آب

خاطر مداح او زمین برومند

سیرت او بود وحی نامه به کسری

چون که به آیینش پندنامه بیاگند

سیرت آن شاه پندنامهٔ اصلیست

ز آن که همی روزگار گیرد از او پند

هر که سر از پند شهریار بپیچید

پای طرب را به دام گرم درافکند

کیست به گیتی خمیر مایهٔ ادبار؟

آن که به اقبال او نباشد خرسند

هر که نخواهد همی گشایش کارش

گو: بشو و دست روزگار فروبند

ای ملک، از حال دوستانش همی ناز

ای فلک، از حال دشمنانش همی خند

آخر شعر آن کنم که اول گفتم:

دیر زیاد! آن بزرگوار خداوند



ترجیح صداقت بر دروغگویی



امام على عليه السلام:


(علامة) اَلايمانُ أَن تُؤثِرَ الصِّدقَ حَيثُ يَضُرُّكَ عَلَى الكَذِبِ حَيثُ يَنفَعُكَ؛

(نشانه) ايمان، اين است كه راستگويى را هر چند به زيان تو باشد بر دروغگويى، گرچه به سود تو باشد، ترجيح دهى.

(نهج البلاغه، حكمت 458)


عرض تسلیت به بازماندگان زلزله استان سیستان و بلوچستان

هموطن برادرن و خواهران و همتبارانم از ديار با غيرت سيستان و

بلوچستان از بلاي طبيعي و ضايع ناگوار را به تمام

شما دلير مردان و شير زنان آن ديار تسليت عرض دارم و از خداي

تبارك و تعالي براي شما صبر و پيروزي را خواهانم.




حکایت طاووس(اثري از كتاب منطق‌الطیر ،عطار نيشابوري)


بعد از آن طاوس آمد زرنگار

نقش پرش صد چه بل که صد هزار

چون عروسی جلوه کردن ساز کرد

هر پر او جلوهٔ آغاز کرد

گفت تا نقاش غیبم نقش بست

چینیان را شد قلم انگشت دست

گرچه من جبریل مرغانم ولیک

رفت بر من از قضا کاری نه نیک

یار شد با من به یک جا مار زشت

تا بی‌فتادم به خواری از بهشت

چون بدل کردند خلوت جای من

تخت بند پای من شد پای من

عزم آن دارم کزین تاریک جای

رهبری باشد به خلدم رهنمای

من نه آن مردم که در سلطان رسم

بس بود اینم که در دروان رسم

کی بود سیمرغ را پروای من

بس بود فردوس عالی جای من

من ندارم در جهان کاری دگر

تا بهشتم ره دهد باری دگر

هدهدش گفت ای ز خود گم کرده راه

هرکه خواهد خانه‌ای از پادشاه

گوی نزدیکی او این زان به است

خانه‌ای از حضرت سلطان به است

خانهٔ نفس است خلد پر هوس

خانهٔ دل مقصد صدق است و بس

حضرت حق هست دریای عظیم

قطرهٔ خردست جنات النعیم

قطره باشد هرکه را دریا بود

هرچ جز دریا بود سودا بود

چون به دریا می توانی راه یافت

سوی یک شب نم چرا باید شتافت

هرک داند گفت با خورشید راز

کی تواند ماند از یک ذره باز

هرک کل شد جزو را با او چه کار

وانک جان شد عضو را با او چه کار

گر تو هستی مرد کلی، کل ببین

کل طلب، کل باش، کل شو ،کل گزین

بی جمال تو.............(اثري از شیخ فخرالّدین ابراهیم بن بزرگمهر متخلص به عراقی)

بی جمال تو، ای جهان افروز

چشم عشاق تیره بیند روز


دل به ایوان عشق بار نیافت

تا بکلی ز خود نکرد بروز


در بیابان عشق ره نبرد

خانه پرورد «لایجوز» و «یجوز»


چه بلا بود کان به من نرسید؟

زین دل جان گداز درداندوز


عشق می‌گویدم که: ای عاشق

چاک زن طیلسان و خرقه بسوز


دیگر از فهم خویش قصه مخوان

قصه خواهی، بیا ز ما آموز


بنشان، ای عراقی، آتش خویش

پس چراغی ز عشق ما افروز

 

گذری بر زندگی نادر شاه و سخنانی از آخرین فاتح شرق

نادر شاه افشار از ایل افشار بود او از مشهورترین پادشاهان ایران بعد از اسلام است ، ابتدا نادر قلی یا ندرقلی نامیده می شد موقعی که افغانها و روس ها و عثمانی ها از اطراف به ایران دست انداخته بودند و مملکت در نهایت هرج و مرج بود یک عده سوار با خود همراه کرد و به طهماسب صفوی که کین پدر برخواسته بود همراه شد فتنه های داخلی را خواباند افغانها را هم بیرون ریخت ، شاه طهماسب صفوی از شهرت و اعتبار نادر در بین مردم دچار رشک و حسادت گشت و برای نشان دادن قدرت خود با لشکری بزرگ به سوی عثمانی تاخت و در آن جنگ هزاران سرباز ایرانی را در جنگ چالدران بدلیل عدم توانایی به کشتن داد و خود از میدان جنگ گریخت نادر با سپاهی اندک و خسته از کارزار از مشرق به سوی مغرب ایران تاخت و تا قلب کشور عثمانی پیش رفت و سرزمینهای بسیاری را به خاک ایران افزود و از آنجا به قفقاز تحت اشغال روس ها رفت که با کمال تعجب دید روسها خود پیش از روبرو شدن با او پا به فرار گذاشته اند در مسیر بر گشت در سال 1148 در دشت مغان در مجلس ریش سفیدان ایران از فرماندهی ارتش استعفا نمود و دلیلش اعمال پس پرده خاندان صفوی بود . و خود عازم مشهد شد در نزدیکی زنجان سوارانی نزدش آمدند و خبر آوردند که مجلس به لیاقت شما ایمان دارد و در این شراط بهتر است نادر همچنان ارتش دار ایران باقی بماند و کمر بند پادشاهی را بر کمرش بستند . او  سه بار به هند اخطار نمود که افسران اشرف افغان را که حدودا 800 نفر بودند و در قتل عام مردم ایران نقش داشتند را به ایران تحویل دهد که در پی عدم تحویل آنها سپاه ایران از رود سند گذشتند و هندوستان را تسخیر نمود ند 800 متجاوز افغان را در بازار دهلی به دار زدند و بازگشتند و نادر شاه حکومت محمد گورکانی را به او بخشید و گفت ما متجاوز نیستیم اما از حق مردم خویش نیز نخواهیم گذشت محمد گورکانی بخاطر این همه جوانمردی نادر از او خواست هدیه ای از او بخواهد و نادر قبول نکرد و در پی اسرار او گفت جوانان ایران به کتاب نیازمندند سالها حضور اجنبی تاریخ مکتوب ما را منهدم نموده است  محمد گورکانی متعجب شد او علاوه بر کتابها جواهرات بسیاری به نادر هدیه نمود که بسیاری از آن جواهرات اکنون پشتوانه پول ملی ایرا ن در بانک مرکزی  است . 12 سال سطنت نمود و در سال 1160 بوسیله عده ای خائن  کشته شد . نکته قابل ذکر آنست که  او از 15 سالگی تا 25 سالگی بهمراه مادرش در بردگی ازبکان گرفتار بود و با مرگ مادرش از اردوگاه ازبکان گریخت و پس از آن با جوانان آزادیخواهی همپیمان شد .

 


نادر شاه افشار در حال حاضر یکی از دو پادشاه محبوب گذشتگان ایران است نام او و کورش هخامنشی دل ایرانیان را گرم و به شوق می آورد . حکیم ارد بزرگ در مورد نادر شاه افشار می گوید : او توانست از خراب آبادی که دشمنان برایمان ساخته بودند کشوری باشکوه بسازد نام او همیشه برای ایرانیان آشنا و دوست داشتنی خواهد بود .

 

در اینجا گزیده ای از سخنان نادر شاه افشار پادشاه ایران زمین را تقدیم می کنم :


نادر شاه افشار : میدان جنگ می تواند میدان دوستی نیز باشد اگر نیروهای دو طرف میدان به حقوق خویش اکتفا کنند .

نادر شاه افشار : سکوت شمشیری بوده است که من همیشه از آن بهره جسته ام .

نادر شاه افشار : تمام وجودم را برای سرفرازی میهن بخشیدم به این امید که افتخاری  ابدی برای  کشورم کسب کنم .

نادر شاه افشار : باید راهی جست در تاریکی شبهای عصیان زده سرزمینم  همیشه به دنبال نوری بودم نوری برای رهایی سرزمینم از چنگال اجنبیان ، چه بلای دهشتناکی است که ببینی همه جان و مال و ناموست در اختیار اجنبی قرار گرفته و دستانت بسته است نمی توانی کاری کنی اما همه وجودت برای رهایی در تکاپوست تو می توانی این تنها نیروی است که از اعماق و جودت فریاد می زند تو می توانی جراحت ها را التیام بخشی و اینگونه بود  که پا بر رکاب اسب نهادم به امید سرفرازی ملتی بزرگ .

نادر شاه افشار : از دشمن بزرگ نباید ترسید اما باید از صوفی منشی جوانان واهمه داشت . جوانی که از آرمانهای بزرگ فاصله گرفت نه تنها کمک جامعه نیست بلکه باری به دوش هموطنانش است.

نادر شاه افشار : اگر جانبازی جوانان ایران نباشد نیروی دهها نادر هم به جای نخواهد رسید .

نادر شاه افشار : خردمندان و دانشمندان  سرزمینم ، آزادی اراضی کشور با سپاه من و تربیت نسلهای آینده با شما ، اگر سخن شما مردم را آگاهی بخشد دیگر نیازی به شمشیر نادرها نخواهد بود .


نادر شاه افشار : وقتی پا در رکاب اسب می نهی بر بال تاریخ سوار شده ای شمشیر و عمل تو ماندگار می شود چون هزاران فرزند به دنیا نیامده این سرزمین آزادی اشان را از بازوان و اندیشه ما می خواهند . پس با عمل خود می آموزانیم که پدرانشان نسبت به آینده آنان بی تفاوت نبوده اند .و آنان خواهند آموخت آزادی اشان را به هیچ قیمت و بهایی نفروشند .

نادر شاه افشار : هر سربازی  که بر زمین می افتد و روح اش به آسمان پر می کشد نادر می میرد و به گور سیاه می رود نادر به آسمان نمی رود نادر آسمان را برای سربازانش می خواهد و خود بدبختی و سیاهی را ، او همه این فشارها را برای ظهور ایران بزرگ به جان می خرد پیشرفت و اقتدار ایران  تنها عاملی است که فریاد حمله را از گلوی غمگینم بدر می آورد و مرا بی مهابا به قلب سپاه دشمن می راند ...

نادر شاه افشار : شاهنامه فردوسی خردمند ، راهنمای من در طول زندگی بوده است .

نادر شاه افشار : فتح هند افتخاری نبود برای من دستگیری متجاوزین و سرسپردگانی مهم بود که بیست سال کشورم را ویران ساخته و جنایت و غارت را در حد کمال بر مردم سرزمینم روا داشتند . اگر بدنبال افتخار بودم سلاطین اروپا را به بردگی می گرفتم . که آنهم از جوانمردی و خوی ایرانی من بدور بود .

نادر شاه افشار : کمربند سلطنت ، نشان نوکری برای سرزمینم است نادرها بسیار آمده اند و باز خواهند آمد اما ایران و ایرانی باید همیشه در بزرگی و سروری باشد این آرزوی همه عمرم بوده است .

نادر شاه افشار : هنگامی که برخواستم از ایران ویرانه ای ساخته بودند و از مردم کشورم بردگانی زبون ، سپاه من نشان بزرگی و رشادت ایرانیان در طول تاریخ بوده است سپاهی که تنها به دنبال حفظ  کشور و امنیت آن است .

نادر شاه افشار : لحظه پیروزی برای من از آن جهت شیرین است که پیران ، زنان و کودکان کشورم را در آرامش و شادان ببینم .

نادر شاه افشار : برای اراضی کشورم هیچ وقت گفتگو نمی کنم بلکه آن را با قدرت فرزندان کشورم به دست می آورم .

نادر شاه افشار : گاهی سکوتم ، دشمن را فرسنگها از مرزهای خودش نیز به عقب می نشاند .

نادر شاه افشار :کیست که نداند مردان بزرگ از درون کاخهای فرو ریخته به قصد انتقام بیرون می آیند انتقام از خراب کننده  و ندای از درونم می گفت برخیز ایران تو را فراخوانده است و برخواستم


نگشود مرا ز یاریت کار.......(اثري از زنده ياد شيخ بهايي)

نگشود مرا ز یاریت کار

دست از دلم ای رفیق! بردار

گرد رخ من، ز خاک آن کوست

ناشسته مرا به خاک بسپار

رندیست ره سلامت ای دل!

من کرده‌ام استخاره، صد بار

سجادهٔ زهد من، که آمد

خالی از عیب و عاری از عار

پودش، همگی ز تار چنگ است

تارش، همگی ز پود زنار

خالی شده کوی دوست از دوست

از بام و درش، چه پرسی اخبار؟

کز غیر صدا جواب ناید

هرچند کنی سؤال تکرار

گر می‌پرسی: کجاست دلدار؟

آید ز صدا: کجاست دلدار؟

از بهر فریب خلق، دامی است

هان! تا نشوی بدان گرفتار

افسوس که تقوی بهائی

شد شهره به رندی آخر کار

درس عشق..........(اثری از صادق کیانی)

 


 

آن که همه عمر به راه تو بود

از کرده خود سخت غضبناک بود

 

آمده بود در ره تو جان دهد

جان حقیرش به جانان دهد

 

زان که زِدور از تو خبر داشت ،او

وصف تو را نغمه زد از جان ،او

 

زان که زِ رفتار تو آگه گشت

صد مَن و صد زرع پشیمان گشت

 

نادم و غمگین به سویی شتافت  

پیش رحیمی ، کریمی ، بزرگی شتافت

 

گفت بدو ای کرمت عالم گیر

حال من امروز بدست دستم بگیر

 

دست به دامان تو آورده ام

سخت گرفتار و پشیمان و آواره ام

 

گفت که من عاشق و دیوانه و مجنون بودم

سخت پشیمان زِ بلای دل شدم

 

زان که شناحتم معشوق خود

آن همه اوصاف در او هیچ نبود

 

عاشق و معشوق که اصلش ذلیست

سخت گرفتار دل دیگریست

 

گو که از روز اول ، عاشق دیرینه ام خواب بود

سخت گرفتاره جیب بنده دل پاک بود

 

حال که جیبم پر از باد شد

نغمه رفتن ز او ساز شد

 

خوب بلایی به سرم آمد است

تا که نباشم چنین سر مست

 

حال که امروز چنین حال شد

عشق من هم جمله دغل باز شد

 

درس گرفتم که چه باید کنم

زین سپس از عشق ، خود را مبرا کنم


  اومدم...................(اثری از صادق کیانی)

اومدم سمت حَرم ،پیش او دلبرم

اومدم سمت بَقیع ،لَبیکت یا نبی


اومدم سمت نجف ،پیش پادشاه علی

اومدم سمت مدینه ،نمی دونم کجاش بی بی مون دفن زمینه


اومدم سمت مدینه ،که همه خاک بشم

چونکه اونجا بستر توست با همه ی وجود خود پاک بشم


اومدم سمت مدینه ،اینجا بهترین جای زمینه

اینجا آرمگه دختر ،بهترین مرد زمینه


جایگاه ابدیه جسم مادر دو عالمینِ

خاک دخت پیامبر ،همسر حیدر کرار


پادشاه قلب هر مومن بیدار

قبله گاه قلب من پیش توِ فاطمه زهرا

 

لبیک یا زهرا، لبیک یا محمد، لبیک یاعلی، لبیک یا حسن، لبیک یا حسین، لبیک یا زین العابدین، لبیک یا باقر، لبیک یا صادق، لبیک یا کاظم، لبیک یا رضا، لبیک یا جواد، لبیک یا هادی، لبیک یا عسگری ، لبیک یا قائم آل محمد مهدی

 تمنا دارم صلوات فراموش نشه  

 

 

اومدیم.................. (اتری از صادق کیانی)

 

اومدیم که کم نباشیم

که شدیم!

اومدیم کم رنگ نباشیم

که شدیم!

اومدیم با روزگار، یک رنگ نباشیم

که شدیم!

اومدیم دور از خدا ، مردم شهر ، نباشیم

که شدیم!

اومدیم ثواب کنیم کباب شدیم

اومدیم صادق و صادقانه باشیم ، نشدیم!

اومدیم اما نذاشتن که بشیم

اومدن گرفتن و کتک زدن

پای پرواز من و فلک زدن

اومدن روزگار رو کلک زدن

اومدن حماسه سازی بکنن

اومدن با جونمون بازی کنن

اومدن پولامون رو باز ببرن

اومدن که باز بگن،چقد خرن؟

 

                                                                         30/12/91


ساقی بده آن شراب گلرنگ (غزلی از استاد سخن سعدی)


ساقی بده آن شراب گلرنگ

مطرب بزن آن نوای بر چنگ

کز زهد ندیده‌ام فتوحی

تا کی زنم آبگینه بر سنگ

خون شد دل من ندیده کامی

الا که برفت نام با ننگ

عشق آمد و عقل همچو بادی

رفت از بر من هزار فرسنگ

ای زاهد خرقه پوش تا کی

با عاشق خسته دل کنی جنگ

گرد دو جهان بگشته عاشق

زاهد بنگر نشسته دلتنگ

من خرقه فکنده‌ام ز عشقت

باشد که به وصل تو زنم چنگ

سعدی همه روز عشق می‌باز

تا در دو جهان شوی به یک رنگ



یار و همسرم نگرفتم که گرو بود سرم

یار و همسرم نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم
تو جگرگوشه هم از شیر بریدی و هنوز
منِ بیچاره همان عاشق خونین جگرم

پدرت گوهر خود را به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که درآمد پدرم

سیزده را همه عالم بدر امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم بدرم

*****************************
تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه ی معشوقه ی خود میگذرم
*****************************

تو از آنِ دگری، رُو که مرا، یاد تو بس
خود تو دانی که من از کانِ جهانی دگرم
از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبُوَد آبخورم

پند آزادی.................. (اتری از صادق کیانی)

بی هیچ شناختی به این سرا آمده ایم
وین جا برویم به سر سرا خواهیم رفت

آنجا که خدا برای ما ساخته است
آنجا که الک شود ،هستی ما

آن کرده خوب و بد مستی ما
آن هرزگی و چَشم بهم بستن ما

آن رخت گناه ز خود زدودن هامان
برخورد چه کرده ایم با مردم نا آگه مان

در،درگه خدا باید باشیم
هنگام سخن و لب گشودن هامان

امروز نشسته ایم بهر سخن با تو
از روز اول ،چنین گفتس با تو

ای بنده ی من ،که از یک خون هستی
ننگ بر تو ،که چنین راه را بر شادی مردمان خود بستی


از کرده خود اگر پشیمان هستی
رو کن به من و ببین که در کجا ها هستی

من آنیم که گفته باشم هرگز
شادی نکنید که این بُود خود ارزش

من خود همه سراپا شادم
من شاه جهان خدای تو آزادم

خواهم که تو هم شوی همچون من
هم شاه خود شوی هم آزاد مرد

اندر درجات(اثری از زنده یاد سنایی)


جانت را دوزخ آشیانه مکن

خاطرت را محال خانه ، مکن


گرد بیهوده ومحال، مگرد


بر در خانه ی خیال ، مگرد


از خیال محال ، دست بدار


تا بدان بارگه بیابی بار


کان سرای بقا ، برای تو است


وین سرای فنا ، نه جای تو است


در جهان ، زشت و نیکو و چپ و راست


نا خلف زادگان آدم راست


پایه ،بسیار سوی بام بلند


تو به یک پایه چون شوی خرسند ؟


پایه اول اندرو حلم است


کاو به تحقیق ، خواجه ی علم است


جمع کردی بر اولین پایه


خرد و جان و صورت و مایه


تو ، حقیقت بدان ، که در عالم


از برای نتیجه آدم ،


نیست از بهر آسمان ازل


نردبان پایه ، به ز علم و عمل


علم داری ، به حلم باش چو کوه


مشو از نائبات دهر ، ستوه


علم بی حلم ، شمع بی نور است


هر دو با هم چو شهد و زنبور است


شهد بی موم رمز احرار است


موم بی شهد ، بابت نار است


بر گذر زین سرای کون و فساد


ببر از مبدا و برو به معاد



دیری ست که ما معتکف دیر مغانیم(اثری از زنده یاد وحشی بافقی)


دیری ست که ما معتکف دیر مغانیم

رندیم و خراباتی و فارغ ز جهانیم...

چون کاسه شکستیم نه پر ماند و نه خالی

بی‌کیسه‌ی بازار چه سود و چه زیانیم...

شیریم سر از منت ساطور کشیده

قصاب غرض را نه سگ پای دکانیم 

پروانه‌ای از شعله ما داغ ندارد

هر چند که چون شمع سراپای زبانیم 

هشیار شود هر که در این میکده مست است

اما دگرانند چنین ، ما نه چنانیم 

ما گوشه نشینان خرابات الستیم

تا بوی میی هست در این میکده مستیم

هدیه (اثری از زنده یاد فروغ فرخ زاد)

من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانه من آمدی
برای من ای مهربان
چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم

بر سنگ مزار (اثری از زنده یاد ایرج میرزا)


ای نکویان که در این دنیایید             یا از این بعد به دنیا آیید

این که خفته است در این خاک منم       ایرجم، ایرج شیرین سخنم

 

مدفن عشق جهان است اینجا           یک جهان عشق نهان است اینجا

عاشقی بوده به دنیا فن من        مدفن عشق بود مدفن من

 

آنچه از مال جهان هستی بود             حرف عیش و طرب مستی بود

هر که را روی خوش وخوی نکوست        مرده و زنده من عاشق اوست

 

 

من همانم که در ایام حیات         بی شما صرف نکردم اوقات

تامرا روح و روان در تن بود           شوق دیدار شما در من بود

 

بعد چون رخت زدنیا بستم       باز در راه شما بنشستم

گرچه امروز به خاکم ماواست            چشم من باز به دنبال شماست

 

 

بنشینید بر این خاک دمی          بگذارید بر خاکم قدمی

گاهی از من به سخن یاد کنید        در دل خاک دلم شاد کنید

اختر چرخ(اثری از زنده یاد پروین اعتصامی)

اینکه خاک سیهش بالین است
اختر چرخ ادب پروین است
گر چه جز تلخی ز ایام ندید
هر چه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آنهمه گفتار امروز
سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که ز وی یاد کنند
دل بی دوست دلی غمگین است
خاک در دیده بسی جان فرساست
سنگ بر سینه بسی سنگین است
بیند این بستر و عبرت گیرد
هر که را چشم حقیقت بین است
هر که باشی و ز هر جا برسی
آخرین منزل هستی این است
آدمی هر چه توانگر باشد
چون بدین نقطه رسید مسکین است
اندر آنجا که قضا حمله کند
چاره تسلیم و ادب تمکین است
زادن و کشتن و پنهان کردن
دهر را رسم و ره دیرین است
خرم آنکس که در این محنت گاه
خاطری را سبب تسکین است

الا ای رهگذر (اثری از زنده یاد رهی معیری)


الا ای رهگذر، کز راه یاری
قدم بر تربت ما، میگذاری

در اینجا، شاعری غمناک خفته است
رهی، در سینه این خاک خفته است

فروخفته چو گل، با سینه چاک
فروزان آتشی، در سینه خاک

بنه مرهم ز اشکی داغ ما را
بزن آبی بر این آتش خدا را

به شب ها، شمع بزم افروز بودیم
که از روشندلی، چون روز بودیم

کنون شمع مزاری نیست ما را
چراغ شام تاری نیست ما را

سراغی کن ز جان دردناکی
برافکن پرتوی، بر تیره خاکی

ز سوز سینه، با ما همرهی کن
چو بینی عاشقی؛ یاد رهی کن
 


سنگ گور(اثری از  سیمین بهبهانی)

ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر

بر من منگر تاب نگاه تو ندارم

بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه

در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم

ای رفته ز دل ، راست بگو !‌ بهر چه امشب

با خاطره ها آمدهای باز به سویم؟

گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه

من او نیم او مرده و من سایه ی اویم

من او نیم آخر دل من سرد و سیاه است

او در دل سودازده از عشق شرر داشت

او در همه جا با همه کس در همه احوال

سودای تو را ای بت بی مهر !‌ به سر داشت

من او نیم این دیده ی من گنگ و خموش است

در دیده ی او آن همه گفتار ، نهان بود

وان عشق غم آلوده در آن نرگس شبرنگ

مرموزتر از تیرگی ی شامگهان بود

من او نیم آری ، لب من این لب بی رنگ

دیری ست که با خنده یی از عشق تو نشکفت

اما به لب او همه دم خنده ی جان بخش

مهتاب صفت بر گل شبنم زده می خفت

بر من منگر ، تاب نگاه تو ندارم

آن کس که تو می خواهیش از من به خدا مرد

او در تن من بود و ، ندانم که به ناگاه

چون دید و چها کرد و کجا رفت و چرا مرد

من گور ویم ، گور ویم ، بر تن گرمش

افسردگی و سردی ی کافور نهادم

او مرده و در سینه ی من ،‌ این دل بی مهر

سنگی ست که من بر سر آن گور نهادم ...

غربت (اثری از زنده یاد سهراب سپهری)

ماه بالای سر آبادی است ،
اهل آبادی در خواب .
 روی این مهتابی خشت غربت را می بویم.
باغ همسایه چراغش روشن،
 من چراغم خاموش .
 ماه تابیده به بشقاب خیار، به لب کوزه آب .


غوک ها می خوانند .
مرغ حق هم گاهی.

کوه نزدیک من است : پشت افراها، سنجد ها.
وبیابان پیداست .
سنگ ها پیدا نیست، گلچه ها پیدا نیست .
سایه هایی از دور، مثل تنهایی آب، مثل آواز خدا پیداست.

نیمه شب باید باشد .
دب کبر آن است ، دو وجب بالاتر از بام.
 آسمان آبی نیست، روز آبی بود .

یاد من باشد فردا، بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم.
یاد من باشد فردا لب سلخ، طرحی از بزها بردارم ،
طرحی از جارو ها ، سایه هاشان در آب.
یاد من باشد هر چه پروانه که می افتد در آب، زود از آب درآرم.
یاد من باشد کاری نکنم، که به قانون زمین بر بخورد .
 یاد من باشد فردا لب جوی حوله ام را هم با چوبه بشویم.
یادمن باشد تنها هستم .
 

ماه بالای سر تنهایی است.


گُل میزنم...( حسین علی دلجویی)

 کم کمک انگار من خُل میشوم

  نم نمک انگار  مونگل میشوم

 

چند روزی از فروغ  تازه ای

گاه من سفت و گهی شُل میشوم

 

  بس در این ره  گاز  تخته میروم

  پشت رل هم بی جهت هل میشوم

 

  گر چه دارم گلبنی اندر حریم

  عاشق  رخسار  سنبل    میشوم

 

  در خیابان با جنونی بی بدیل

  من سوار یک تراکتول میشوم

 

بسکه چه چه میزنم در وصف او

  وای بر من  شکل بلبل  میشوم

 

من که راه عشق را طی کرده ام

عاقبت پرتاب از این پُل میشوم

 

عاقبت از این قفس  پر میکشم

  در هوای   شهر آمل    میشوم

 

من که درس عشق ازبر داشتم

وای یاران پس چرا خل میشوم

 

 بسکه با چت گل ز یاهو داده است

عاقبت گل میزنم گل میشوم

تو بمان و دگران(اثری از زنده یاد شهریار)


از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از كوي تو ليكن عقب سرنگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما كردي
تو بمان و دگران واي بحال دگران
مي‌روم تا كه به صاحبنظري باز رسم
محرم ما نبود ديده‌ي كوته‌نظران
دلِ چون آينه‌ي اهل صفا مي‌شكنند
كه ز خود بي‌خبرند اين زخدا بي‌خبران
سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن
كاين بود عاقبت كار جهان گذران
شهريارا غم آوارگي و در بدري
شورها در دلم انگيخته چون نوسفران

ماجرای ‌كسی ‌كه ‌توسط فرعون مسلمان شد

هنگامی که فرانسوا میتران در سال 1981میلادی زمام امور فرانسه را بر عهده گرفت، از مصر تقاضا شد تا جسد مومیایی شده فرعون برای برخی آزمایش‌ها و تحقیقات به فرانسه منتقل شود.

هنگامی که هواپیمای حامل بزرگترین طاغوت تاریخ در فرانسه به زمین نشست، بسیاری از مسئولین کشور فرانسه و از جمله رئیس دولت و وزرایش در فرودگاه حاضر شده و از جسد طاغوت استقبال کردند.

پس از اتمام مراسم، جسد فرعون به مکانی با شرایط خاص در مرکز آثار فرانسه انتقال داده شد تا بزرگترین دانشمندان باستان‌شناس به همراه بهترین جراحان و کالبدشکافان فرانسه، آزمایشات خود را بر روی این جسد و کشف اسرار متعلق به آن شروع کنند.



رئیس این گروه تحقیق و ترمیم جسد یکی از بزرگترین دانشمندان فرانسه بنام پروفسور موریس بوکای بود که برخلاف سایرین که قصد ترمیم جسد را داشتند او در صدد کشف راز و چگونگی مرگ این فرعون بود.

تحقیقات پروفسور بوکای همچنان ادامه داشت تا اینکه در ساعات پایانی شب، نتایج نهایی ظاهر شد؛ بقایای نمکی که پس از ساعتها تحقیق بر جسد فرعون کشف شد دال بر این بود که او در دریا غرق شده و مرده است و پس از خارج کردن جسد او از دریا برای حفظ جسد، آن را مومیایی کرده‌اند. اما مسئله‌ی غریب و آنچه باعث تعجب بیش از حد پروفسور بوکای شده بود این مسئله بود که چگونه این جسد سالم‌تر از سایر اجساد باقی مانده، درحالی که این جسد از دریا بیرون کشیده شده است.
پروفسور موریس بوکای در حال آماده کردن گزارش نهایی در مورد کشف جدید (مرگ فرعون بوسیله غرق شدن در دریا و مومیایی جسد او بلافاصله پس از بیرون کشیدن از دریا) بود که یکی از حضار در گوشی به یادآور شد که برای انتشار نتیجه تحقیق عجله نکند، چرا که نتیجه تحقیق کاملا مطابق با نظر مسلمانان در مورد غرق شدن فرعون است.

ولی موریس بوکای بشدت این خبر را رد کرده و آن را بعید دانست. او بر این عقیده بود که رسیدن به چنین نتیجه ی بزرگی ممکن نیست مگر با پیشرفت علم و با استفاده از امکانات دقیق و پیشرفته کامپیوتری.

در جواب او یکی از حضار بیان کرد که قرآنی که مسلمانان به آن ایمان دارند قصه غرق شدن فرعون و سالم ماندن جثه‌ی او بعد از مرگ را خبر داده است.

تصویر منتسب به فرعون زمان حضرت موسی علیه‌السلام


حیرت و سردرگمی پروفسور دوچندان شد و از خود سوال می‌کرد که چگونه این امر ممکن است با توجه به اینکه این مومیایی در سال 1898میلادی كشف شده است، در حالی که قرآن مسلمانان قبل از 1400 سال پیدا شده است؟

چگونه با عقل جور در می آید در حالی که نه عرب و نه هیچ انسان دیگری از مومیایی شدن فراعنه توسط مصریان قدیم آگاهی نداشته و زمان زیادی از کشف این مسئله نمیگذرد؟

موریس بوکای تمام شب به جسد مومیایی شده زل زده بود و در مورد سخن دوستش فکر می‌‌کرد که چگونه قرآن مسلمانان درمورد نجات جسد بعد از غرق سخن می‌گوید در حالی‌که کتاب مقدس آنها از غرق شدن فرعون در هنگام دنبال کردن موسی سخن میگوید اما از نجات جسد هیچ سخنی بمیان نمی‌آورد و با خود می‌گفت آیا امکان دارد این مومیایی همان فرعونی باشد که موسی را دنبال میکرد؟

و آیا ممکن است که حضرت محمد هزار سال قبل از این قضیه خبر داشته است؟

او در همان شب تورات و انجیل را بررسی کرد اما هیچ ذکری از نجات جسد فرعون به میان نیاورده بودند.

پس از اتمام تحقیق و ترمیم جسد فرعون، آن را به مصر باز گرداندند ولی موریس بوکای خاطرش آرام نگرفت تا اینکه تصمیم گرفت به کشورهای اسلامی سفر كند تا از صحت خبر در مورد ذکر نجات جسد فرعون توسط قرآن اطمینان حاصل نماید.

یکی از مسلمانان قرآن را باز کرد و این آیه را برای او تلاوت نمود:
{فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیَاتِنَا لَغَافِلُونَ} [یونس:92]

ما امروز پیكرت را [از آب‏] نجات می‌دهیم تا عبرت آیندگان شوى، و همانا بسیارى از مردم از آیت‏هاى ما بى‏خبرند
این آیه او را بسیار تحت تآثیر قرار داد و لرزه بر اندام او انداخت و با صدای بلند فریاد زد: "من به اسلام داخل شدم و به این قرآن ایمان آوردم."

موریس بوکای با تغییرات بسیاری در فکر و اندیشه و آیین به فرانسه بازگشت و سالها در مورد تطابق حقائق علمی کشف شده در عصر جدید با آیه های قرآن تحقیق کرد.

حاصل تلاش سالها تحقیق این دانشمند فرانسوی کتاب "قرآن و تورات و انجیل و علم بررسی کتب مقدس در پرتو علوم جدید" بود.

لحظه های کاغذی (اثری از زنده یاد قیصر امین پور)

خسته ام از آرزوها؛آرزوهای شعاری

شوق پرواز مجازی؛بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را؛روز وشب تکرارکردن

خاطرات بایگانی ؛زندگی های اداری

آفتاب زرد وغمگین؛پله های رو به پایین

سقفهای سرد و سنگین؛آسمانهای اجاری

با نگاهی سرشکسته؛چشمهایی پینه بسته

خسته از درهای بسته؛خسته از چشم انتظاری

صندلیهای خمیده؛میزهای صف کشیده

خنده های لب پریده؛گریه های اختیاری

عصر جدولهای خالی؛پارکهای این حوالی

پرسه های بی خیالی؛نیمکتهای خماری

رونوشت روزها را؛روی هم سنجاق کردم

شنبه های بی پناهی؛جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را؛با غبار آرزوها

خاک خواهد بست روزی؛باد خواهد برد باری

روی میز خالی من؛صفحه ی باز حوادث

در ستون تسلیتها؛نامی از ما یادگاری

جادوی سکوت(اثری از زنده یاد فریدون مشیری)

من سکوت خويش را گم کرده ام .

لاجرم در اين هياهو گم شدم .

من که خود افسانه ميپرداختم ,

عاقبت افسانه مردم شدم !

 

اي سکوت اي مادر فريادها !

ساز جانم از تو پر آوازه بود .

تا در آغوش تو راهي داشتم ,

چون شراب کهنه شعرم تازه بود .

 

در پناهت برگ و بار من شکفت ,

تو مرا بردي به شهر يادها ,

من نديدم خوشتر از جادوي تو ,

اي سکوت اي مادر فريادها .

 

گم شدم در اين هياهو گم شدم ,

تو کجايي تا بگيري داد من ؟

گر سکوت خويش را ميداشتم ,

زندگي پر بود از فرياد من !

یاوه.................. (اتری از صادق کیانی)


شعر نیست!

حرف دل هم نیست!

یاوه های یه مجنونه،

که می دونه لیلی اش پیش خسرو شاد و خندونه.

 

                                               صادق کیانی  91/12/01

پر 2  .................. (اتری از صادق کیانی)


پروانه دل ! پر کشیده رفته

دیوانگیم! پر کشیده رفته

غوغای ،حُرم نگاهت! پر کشیده رفته

جولانگه آن لبان من! پر کشیده رفته

آن معشوقه شیرین صفتم! پر کشیده رفته

خندیدن از روی لبانم! پر کشیده رفته

                              

                                     صادق کیانی    91/12/01

شکست دل.................. (اتری از صادق کیانی)

توی یک اتاق

در میان دو تخت

نسشته بر زمین یک مرد قلم به دست

سیبی جلوی او!

او را نظر کند

از خاطرات خود گویی گذر کند

مویش سفید گشته است

چشمش چو رنگ سیب ،سرخ رنگ گشته است

بغضی دارد گلو،

نایی ندارد او

رو می کند به او، سمت ستاره اش

گویا که بغض او این بار، ولی شکست

اشکش فرو نشست، بر پُرز قالیش

سیلاب را ببین، نا گه فرو نشست

او از جدایش آگاه گشته است.

                

                                          صادق کیانی     91/12/01

هکرهای ناشناس 600 هزار ایمیل  را در اسرائیل هک کردند

در جدیدترین اقدام ائتلاف جهانی هکرهای ناشناس اطلاعات شخصی از جمله رمز 600 هزار کاربر اینترنتی اسراییل فاش شده است.
به گزارش مهر، در ماه نوامبر سال 2012، هکرهای ناشناس ویدئویی منتشر کرده و طی آن از آغاز یک ستاد "عملیات اسرائیل" خبر دادند که سایتهای اینترنتی و نامه های الکترونیکی شهروندان اسراییل را هک می کند.
 
این حملات با هدف پایان دادن به سیاستهای اسراییل صورت گرفته که این گروه از آن با عنوان نقص قانون بین المللی یاد کردند.
 
این ستاد، براساس اعلام " ناشناسها" برای حمایت کودکان و خانواده های غزه صورت می گیرد که از سیاستهای دولت اسراییل رنج می برند.
 
این گروه هکر علاوه بر هک کردن وب سایتها و نامه های الکترونیک، تلاش کرد در دسامبر 2012 برای ساکنان غزه هنگامی که ارتباطهای اینترنتی آنها طی حمله اسراییل به غزه قطع شده بود، ابزارهای ارتباطی فراهم کند.
 
به عنوان بخشی از این ستاد، هکرها وب سایت سخنگوی ارتش اسراییل را هک کرده و همچنین وارد سایت نخست وزیر اسراییل شدند. این گروه در راستای افشای کلمه های عبور، پاک کردن پایگاه داده ها و تغییر ظاهر وب سایت سازمانهای دولت اسراییل و گروه های خصوصی موفق بوده اند.
 
این گروه پیش از این به عنوان بخشی از این همین ستاد به 700 سایت اسراییل حمله کردند که در میان این سایتهای هک شده سایت برخی از نهادهای عالی رژیم اسراییل همچون وزارت امور خارجه این رژیم دیده می شود.
 
براساس اعلام هکرهای ناشناس، این اقدام در اعتراض به حملات وحشیانه اسراییل به نوار غزه انجام شده است.
 
این بزرگترین حمله ای بوده که تا کنون به وب سایت وزارت امور خارجه اسراییل انجام شده و برنامه توسعه بین المللی این وزارتخانه را دچار مشکل کرده است.
 
هکرهای ناشناس ائتلافی از هکرها و فعالان اینترنتی است که به حملات سایبری خود علیه دولتها و شرکتهای مشهور سراسر دنیا شهرت یافته اند.

داستان کوتاه (چیزی که عوض داره گله نداره)


جاني ساعت ۲ از محل کارش بيرون آمد و چون نيم ساعت وقت

داشت تا به محل کار دوستش برود، تصميم گرفت با همان يک

دلاري که در جيب داشت ناهار ارزان قيمتي بخورد و راهي شرکت

شود.

چند رستوران گرانقيمت را رد کرد تا به رستوراني رسيد که روي در آن

نوشته شده بود :” ناهار همراه نوشيدني فقط يک دلار”، جاني معطل نکرد

و داخل رستوران شد و يک پرس اسپاگتي و يک نوشابه برداشت و سر ميز

نشست.

گارسون برايش دو نوع سوپ، سالاد، سيب زميني سرخ کرده، نو

شابه اضافه، بستني و دو نوع دسر آورد و به اعتراض جاني توجهي نکرد

که گفت:” ولي من اين غذاها رو سفارش ندادم.”


گارسون که رفت جاني شانه اي بالا انداخت و گفت:” خودشان مي فهمند

که من نخوردم!”

اما جاني موقعي فهميد که اين شيوه آن رستوران براي کلاهبرداري است

که رفت جلو صندوق و متصدي رستوران پول همه غذاها رو حساب کرد و

گفت ۱۵ دلار و ۱۰ سنت.


جاني معترض شد ” ولي من هيچکدومو نخوردم!” و مرد پاسخ داد ” ما

آورديم مي خواستين بخورين!”


جاني که خودش ختم زرنگهاي روزگار بود، سري تکان داد و يک سکه ۱۰

سنتي روي پيشخوان گذاشت و وقتي متصدي اعتراض کرد گفت:” من

مشاوري هستم که بابت يک ساعت مشاوره ۱۵ دلار مي گيرم.”


متصدي گفت :” ولي ما که مشاوره نخواستيم؟!” و جاني پاسخ داد :”من

که اينجا بودم مي خواستين مشاوره بگيرين!”


و سپس به آرامي از آنجا خارج شد

اثری از خدایگان شعر ایرانی مهدی اخوان ثالث (م.امید)

دریغ


بی شکوه و غریب و رهگذرند

یادهای دگر ، چو برق و چو باد  

یاد تو پرشکوه و جاوید است  

و آشنای قدیم دل ، اما

ای دریغ ! ای دریغ ! ای فریاد

با دل من چه می تواند کرد

یادت ؟ ای باد من ز دل برده

من گرفتم لطیف ،‌ چون شبنم

هم درخشان و پک ، چون باران  

چه کنند این دو ، ای بهشت جوان

با یکی برگ پیر و پژمرده ؟


آشنایی با خطوط انتقال

 

انواع خطوط انتقال  از نظر طول:

1-خط کوتاه                                               L<80 Km

2-خط متوسط                                           km<240 Km< SPAN> 80

3-خط بلند                                                   L>240 Km

 مشخصات الکتریکی خطوط انتقال نیرو

الف)مقاومت الکتریکی هادی ها                            ه)جریان نامی(In)

ب)راکتانس سلفی(XL)                                       و)سوسپنتانس (B=1/XC )

ج)راکتانس خازنی                                                ز)امپدانس موجی(ZI)

د)ولتاژنامی                                                        ح)قدرت طبیعی خط(SIL)

 نیروهای مکانیکی وارد بر خط انتقال نیرو

1-وزن هادی ها               2- وزن یخ                         3-نیروی باد

 دکل (TOWER)

وظیفه نگهداری هادی ها در فاصله معینی از زمین بر عهده دکل ها می باشدکه دکل ها باید قادر باشنددر بدترین شرایط محیطی وجوی نیروهای مکانیکی وارد بر خود را تحمل نمایند.

 دکل انتهایی (Dead End):

از دکل انتهایی در انتهای خط انتقال یا مناطق خاص مورد استفاده می گردد.باتوجه به اینکه نیروهای وارد بر این نوع دکل ها یکطرفه می باشد در نتیجه وزن آنها نیز سیگین تر است.نصب زنجیره مقره در این نوع دکل ها باید به صورت کششی باشد.

 وظیفه سیم محافظ هوایی

به منظور جلوگیری از برخورد صاعقه باهادی های خطوط انتقال از سیم محافظ (Guard    (wire استفاده می شود.

فلش واسپان خط

فلش به شکم دادگی خط می گویندواسپان فاصله بین دو دکل متوالی است ومقدار فلش با مجذور اسپان خط رابطه مستقیم دارد.

 علت ارت کردن دکل

چون مقاومت اهمی پای دکل باعث بالا رفتن ولتاژ صاعقه می شود لذا این نقیصه به هنگام نصب دکل با کوبیدن میله های ارت واتصال آنها به دکل از بین رفته وسعی میشود به حداقل ممکن برسد.

 تعریف جامپر ومحل مورد استفاده از آن

به منظور ارتباط واتصال الکتریکی هادی های واقع در دو طرف برج انتهایی از هادی جامپر استفاده می شود.در بعضی مواقع در خطوط 63 کیلوولت از جامپر به عنوان دمپر استفاده می شود.

 گالوپینگ

نوعی از ارتعاشات عمودی هادی ها که دارای دامنه زیاد و فرکانس کم می باشد و به هنگام جدا شدن یخ از روی هادی صورت می پذیرد را گالوپینگ یا رقص سیم می گویند.

گنتری

گنتری نوعی استراکچر فلزی دروازه ای شکل است که برای ارتباط الکتریکی تجهیزات مختلف به ویژه ارتباط خط با پست مورد استفاده قرار می گیرد.

 دمپر یا میرا کننده نوسانات در خطوط انتقال نیرو

برای حذف نوسانات هادی ها در خطوط انتقال از وزنه مستهلک کننده ای به نام دمپر استفاده می شود.

 هدف از نصب گویهای رنگی بر روی خطوط انتقال:

به منظور مشخص نمودن مسیر خط برای هواپیما وهلیکوپتر

 خطوط باندل

به خطوطی که در هر فاز به جای یک هادی از چندین هادی استفاده شده باشد باندل می گویند.

 علت افزایش ولتاژ در انتهای خطوط انتقال نیرو

به هنگام بی باری ،کم باری یا باز شدن انتهای خط به دلیل حالت خازنی خطوط انتقال نیرو،ولتاژ انتهایی خط افزایش می یابد که به آن اثر فرانتی می گویند.هر چه طول خط یبشتر باشد بر میزان اضافه ولتاژ در آخر خط افزوده می شود.

 چرا خطوط انتقال نیرو خاصیت خازنی دارند؟

فازهای خطوط انتقال وزمین هرکدام یک هادی وهوای بین آنها یک دی الکتریک محسوب شده وتشکیل یک خازن می دهند.

 چگونگی تشخیص خاصیت سلفی یا خازنی خط

چنانچه ولتاژ انتهای خط از ولتاژ ابتدای خط بیشتر باشد خط خاصیت خازنی داردو اگر ولتاژ انتها از ولتاژ ابتدا کمتر باشد خاصیت سلفی دارد.

 علت جابجایی فازها در خطوط انتقال نیرو

عمل جابجایی فاز برای متعادل نمودن ونیز کاهش خاصیت خازنی فازها نسبت به هم صورت می گیرد.

 علت افزایش ولتاژدر بعضی موارد در شبکه توزیع

در بعضی مواقع ولتاژ یک شبکه فشار ضعیف بالا رفته ومی تواند باعث خطراتی شود که علت این پیشامد ها میتواند:

1-در اثر رعدو برق باشد

2-به علت اتصال شبکه فشار قوی به فشار ضعیف باشد

3-به علت خروج خازن از شبکه در مواقعی که بار شبکه کاهش می یابد باشد

 اتصال هادیهای خطوط انتقال نیرو به دکل

برای اتصال هادیهای خطوط انتقال نیرو به دکل وایزوله نمودن هادیها از دکل از مقره استفاده میشود .البته ذکر این نکته ضروری است که انتخاب تعداد مقره به سطح ولتاژ بستگی دارد. 

 


 

محاسبه سطح مقطع کابل :

/**/


میدانیم که بر اثر عبور جریان الکتریکی از کابل و هادی گرما به وجود می آید . چنانچه مقدار این گرما زیاد باشد باعث سوختن عایق کابل میگردد از طرفی چنانچه مقاومت کابل از حد معمول زیاد باشد باعث ایجاد افت ولتاژ در کابل شده و در نتیجه ولتاژ دو سر مصرف کننده از ولتاژ شبکه کمتر بوده و ممکن است مصرف کننده درست کار نکند مقدار افت ولتاژ بوجود آمده در کابل از ضرب جریان  عبوری در مقاومت کابل بدست می آید . برای کلیه مصرف کنندگان نبایستی افت ولتاژ بیشتر از 5 در صد گردد که این مقدار برای وسایل موتوری نباید بیشتر از 3 درصد گردد

سطح مقطع کابل با دانستن جریان -ولتاژ -درص افت ولتاژ مجاز - طول کابل  و جنس سیم از رابطه زیر بدست می آید .

محاسبه سطح مقطع کابل    برای سه فاز      و            برای تک فاز

 

                          

U   ولتاژ بر حسب ولت

I  جریان بر حسب آمپر

 U  افت ولتاژ مجاز بر حسب ولت

A  سطح مقطع کابل بر حسب میلی متر مربع

cos a  ضریب توان مصرف کننده

کا ضریب هدایت کابل می باشد که برای مس عدد 56 و برای آلومینیوم عدد 35 می باشد

فرمول  های فوق برای فواصل کوتاه و جریانهای زیاد مورد استفاده قرار نمی گیرد برای فواصل کوتاه ابتدا از جداول جریان مجاز کابل سطح مقطع مناسب انتخاب شده و سپس افت ولتاژ با استفاده از این فرمولها محاسبه می شود که مطمئن شویم در رنج استاندارد می باشد

شرح حال صادق هدایت به قلم خودش و ایدئولوژی وی از نظر دیگران

من همان قدر از شرح حال خودم شرَم می‌کنم که در مقابل تبلیغات

امریکایی مآبانه. آیا دانستن تاریخ تولدم به درد چه کسی می‌خورد؟ اگر

برای استخراج زایچه‌ام است، این مطلب فقط باید طرف توجّه خودم باشد.

گرچه از شما چه پنهان، بارها از منجّمین مشورت کرده‌ام اما پیش بینی

آن‌ها هیچ وقت حقیقت نداشته. اگر برای علاقهٔ خوانندگانست؛ باید اول

مراجعه به آراء عمومی آن‌ها کرد چون اگر خودم پیش‌دستی بکنم مثل این

است که برای جزئیات احمقانهٔ زندگیم قدر و قیمتی قائل شده باشم

بعلاوه خیلی از جزئیات است که همیشه انسان سعی می‌کند از دریچهٔ

چشم دیگران خودش را قضاوت بکند و ازین جهت مراجعه به عقیدهٔ خود

آن‌ها مناسب تر خواهد بود مثلاً اندازهٔ اندامم را خیاطی که برایم لباس

دوخته بهتر می‌داند و پینه‌دوز سر گذر هم بهتر می‌داند که کفش من از

کدام طرف ساییده می‌شود. این توضیحات همیشه مرا به یاد بازار چارپایان

می‌اندازد که یابوی پیری را در معرض فروش می‌گذارند و برای جلب

مشتری به صدای بلند جزئیاتی از سن و خصایل و عیوبش نقل می‌کنند. از

این گذشته، شرح حال من هیچ نکتهٔ برجسته‌ای در بر ندارد نه پیش آمد

قابل توجهی در آن رخ داده نه عنوانی داشته‌ام نه دیپلم مهمی در دست

دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بوده‌ام بلکه بر عکس همیشه با

عدم موفقیت روبه‌رو شده‌ام. در اداراتی که کار کرده‌ام همیشه عضو مبهم

و گمنامی بوده‌ام و رؤسایم از من دل خونی داشته‌اند به طوری که هر

وقت استعفا داده‌ام با شادی هذیان‌آوری پذیرفته شده‌است. روی‌هم‌رفته

موجود وازدهٔ بی مصرف قضاوت محیط دربارهٔ من می‌باشد و شاید هم

حقیقت در همین باشد.


ایدئولوژی:


هدایت در دوره‌ای از زمان که ایدئولوژی مذهب و سوسیالیسم حاکم بود

پای در مسیر مخالف این ایدئولوژی‌ها نهاد. بیگانه ستیزی و به ویژه

عرب‌ستیزی، پرستش نژاد ایرانی، ضدیت با اسلام به عنوان یک دین غیر

ایرانی و همچنین پرستش ایران باستان و ایران دوره ساسانی همه و

همه بر ایدئولوژی متفاوت وی به عنوان یک نویسنده دوره مشروطه تاکید

دارند. آنچه در نوشته‌های هدایت بیش از همه به چشم می‌آیند عشق

دردآلود او نسبت به ایران است و تاثر عمیق او نسبت به وضع ایران است

که وی در رساله طنزآمیز کاروان اسلام (البعثة الاسلامیة الی البلاد

الافرنجیة) به آن اشاره می‌کند.


در مورد سپندرا مذ بیشتر بدانیم

طبق سالنامه زرتشتى، روز پنجم از ماه اسفند که روز اسفند نام دارد و بنابر تقویم امروزى، ۲۹ بهمن ماه، روز سپاسدارى از جایگاه 

زنان و مادران است که مظهر مهر و پاکى و فروتنى هستند. این جشن مربوط به امشاسپند۱ سپندارمذ۲ است که حامى زنان

درستکار و پارسا است. از این رو ماه اسفند و به خصوص این روز (سپندارمذ) جشن زنان بوده و در این روز مردان به زنان هدیه مى

دادند. این روز متعلق به سپندارمذ یا سپنته آرمئیتى است و چون نام روز و نام ماه با هم موافق مى شوند، جشن مى گیرند. این

فرشته در عالم مینوى نماد عشق، محبت، تواضع، بردبارى، جانبازى و فداکارى است و در جهان مادى پاسبان و حامى زنان نیک و

پارسا است و تمام خوشى هاى روى زمین در دست اوست. این فرشته گذشته از پاسبانى زنان پارسا نگهبان و حامى زمین هم

است. این جشن را به دلیل نزدیکى کشت و کار و فصل بهار به نام «برزگران» نیز مى گویند. در آیین زرتشت، به دلیل برخى ویژگى

هاى مشترک زمین با زن همچون آفرینندگى و زایندگى، این روز به نام «زن و زمین» نام گرفته است. 

ابوریحان بیرونى مى‌گوید: «اسفندارمذ ماه روز پنجم آن روز اسفندارمذ است و براى اتفاق دو نام آن را چنین نامیده اند و معناى آن عقل

و حلم (بردبارى) است و اسفندارمذ فرشته موکل به زمین است و نیز بر زن هاى درستکار و عفیف و شوهردوست و خیرخواه موکل

است و در زمان گذشته این ماه به ویژه این روز عید زنان بوده و در عید مردان به زنان بخشش مى کردند و هنوز این مراسم در

اصفهان و رى و دیگر بلدان پهله (غرب و مرکز ایران) باقى مانده و به فارسى مزدگیران مى گویند و در این روز افسون مى نویسند و

عوام مویز را به دانه انار مى‌کوبند و تریاقى خواهد شد که از زیان گزیدن کژدم ها دفع مى کند و از آغاز سپیده دم تا طلوع آفتاب این

رقیه (افسون) را به کاغذهاى چهارگوش مى نویسد. (…) و بر سر دیوار خانه مى‌چسبانند و دیوارى را که مقابل با صدرخانه است

خالى مى گذارند و مى گویند: اگر به دیوار چهارم از این کاغذها بچسبانیم هوام و حشرات سرگردان مى شوند و راهى نمى یابند که

از آن خارج شوند و سرهاى خود را به قصد خروج از خانه بلند مى کنند و خاصیت این طلسم این بود که ذکر شد.» ابوریحان بیرونى در

کتاب «التفهیم» از این روز به عنوان «مردگیران یا مزدگیران» یادکرده که در این روز زنان از مردان هدیه دریافت مى‌داشته اند و در واقع

این جشن به زنان اختصاص داشته است. از این رو، آن را «روز زن در ایران باستان» نامیده اند.

در سفره این جشن جامى از شیر و تخم مرغ که نشانه ماه بهمن است قرار دارد.

به جز آنها میوه هاى فصل به ویژه انار و سیب، شاخه هاى گل، شربت و شیرینى،

برگ هاى خشک آویشن با دانه هایى از سنجد و بادام در چهار گوشه سفره قرار

مى دهند و مواد خوشبو و کندر بر روى آتش مى گذارند و مقدار کمى از هفت گونه

حبوبات و دانه ها که در جشن مهرگان براى سفارش کاشتن در آن فصل در سفره

جشن مهرگان قرار داده اند مى گذارند. از ویژگى هاى این جشن، استراحت کامل

زنان از کار و تلاش و کوشش و فرمانبردارى کامل مردان از زنان بوده است. در این

روز به پاس تلاش یک ساله زنان، مردان وظایف ایشان را بر دوش گرفته و با این کار،

فعالیت هاى یک زن را تجربه مى کردند و در عین حال در این روز هدیه دادن به زن

خانه از آداب و رسوم اصلى این جشن به شمار رفته است.به این ترتیب از محبت و

مهربانى زنان سپاسگزارى مى شود. در این روز خاص همچنین انجام کارهاى خانه

بر عهده مردان است و زنان با پوشیدن لباس هاى نو، مورد تکریم قرار مى گیرند. در

مراسم جشن اسفندگان در آیین زرتشت همچنین زنان پاکدامن و پرهیزگار که به

تربیت فرزندان نیک پرداخته اند و این فرزندان به عنوان شخصى نیک شناخته شده

اند، تشویق مى شوند.مطابق عقاید و اصول مذهبى زرتشتیان، سپندارمذ در عالم

معنوى نماد مهر و محبت و در جهان خاکى فرشته اى است نگهبان زمین. به همین

منظور ایرانیان، در ماه اسفند اقدام به امور اجتماعى و عمرانى عام المنفعه مى

کردند. و به حفر قنوات و خشکانیدن مرداب ها و باتلاق ها و آباد کردن زمین هاى

بایر به وسیله سدبندى رودخانه ها و کشت و زرع و نشاندن درخت مى پرداخته اند.

و اجراى این امور را جزء فرایض دینى خود به حساب آورده و ایمان داشتند که اگر

کسى چنین کارهاى نیکو کند، پس از مرگش در بهشت جاویدان خداوند، منزل

خواهد گرفت.

در فرهنگ زرتشتى شش فروزه و صفت بین انسان و خداوند مشترک است به گونه

اى که انسان مى تواند با بهره مندى و به کارگیرى هر یک از این صفت ها به

اهورامزدا نزدیک تر شود. در بین این ویژگى ها چهارمین صفت و فروزه سپنته

آرمئیتى نام دارد. این واژه که فروتنى و بردبارى معنى مى دهد یکى از فروزه هاى

اهورایى است که انسان نیز مى تواند آن را در خود پرورش دهد.در باور ایرانى مرد

داراى قدرت مردانگى و تفکر و خردورزى بیشترى است، در برابر آن زن نیز داراى مهر

ورزى، عشق پاک، پاکدامنى و از خودگذشتگى فراوان ترى است که هر یک از این

دو به تنهایى راه به جایى نبرده و حتى روند پویایى گیتى را هم به ایستایى مى

کشانند. اگر مردان بدنه هواپیماى خوشبختى اند، زنان موتور آن اند که پیکره بى

موتور و موتور بى بدنه هیچ کدام به تنهایى به اوج سعادت نمى رسند بلکه ذره اى

حرکت و جنبش هم برایشان ناممکن است.در گاهان ستوده شده، اشوزرتشت

خوشبختى بشر را وابسته به میزان دانش و خرد انسان مى داند نه جنسیت و

قومیت و رنگ و نژاد و از دیدگاه وى همه انسان ها _ همه زنان و مردان _ داراى

حقوق برابرند. او دختران را در گزینش همسر آزاد شمرده و عشق پاک و دانش نیک

را دو معیار اصلى مى داند و خوشبختى همسران جوان را در زندگى زناشویى در

این مى‌داند که هر یک بکوشند تا در راستى از دیگرى پیشى جویند.از بین زنان و

مردان، کسى که برابر آیین راستى ستایشش بهتر است، مزدا اهورا از آن آگاه

است. این گونه زنان و مردان را ما مى ستاییم… این زمین را با زنانى که بر روى آن

زندگى مى کنند مى ستاییم. اى اهورامزدا، مى ستاییم زنانى را که در اثر

درستکارى و راستى نیرومند شده اند… ما مى ستاییم مردان و زنان نیک اندیشى

را که در هر کشور با وجدان نیک بر ضد بدى قیام کرده یا مى کنند… کدبانوى خانه را

که اشو و سردار اشو هستند مى ستاییم. زن پارسایى را مى ستاییم که بسیار

نیک اندیش، بسیار نیک گفتار، بسیار نیک کردار، فرهیخته و یارى رسان شوهر خود

و اشو باشد. اى اهورامزدا ما مى ستاییم زنان یارى رسان را این هماهنگى و میانه

روى، بسیار ارزشمند و قابل توجه است. در زمانى که در بسیارى از سرزمین ها و

فرهنگ هاى جهان باستان، دختر منفور خانواده بود و حتى گاهى پس از زایش بى

درنگ زنده زنده به گور مى رفت، در ایران باستان، زن همکار و همفکر مرد در زندگى

زناشویى و حتى گاهى در زمینه حقوقى _ دینى و مذهبى _ جنگ و پهلوانى بوده

است. در افسانه هاى پیش از زرتشت، سپندارمذ دختر اهورامزداست و در سمت

چپ او مى نشیند و بهمن پسر اهورامزداست و سمت راست او قرار مى گیرد. در

گاهان از او چون پرورش دهنده آفریدگان یاد مى شود. (یسنا ،۴۶ بند ۱۲) و مردم از

طریق اوست که تقدس مى یابند. (یسنا ،۵۱ بند ۲۱) نام او اغلب مترادف نام زمین

است. وندیداد ،۲ بندهاى ۱۸ و ۲۰



چون زمین زیر نظر اوست مى گوید که به چهارپایان چراگاه مى بخشد. سپندارمذ

وقتى که دزدان و مردان بد و زنان بى ملاحظه آزادانه روى زمین راه مى روند، آزرده

مى شود، اما وقتى فرزند پارسایى زاده مى شود، شادمان مى گردد. هماورد

داخلى او ترومیتى (Taromaiti) «گستاخى» و پرمیتى (Pairimiti) «کج اندیشى»

اند.

آرمئیتى _ سپندارمذ به معنى محبت سود رساننده و حلم و تواضع است. این مقام

شریف مقدس را که پسندیده خود اوست، اهورامزدا به امشاسپند آرمئیتى عطا

فرموده و او را خلاصه براى بروز این صفات در زمین مامور و منصوب داشته تا از آبادى

زمین و پرورش آنچه متعلق به زمین است و زمین در صفات مذکور مطیع آرمئیتى و

سودرساننده به اهل زمین و نسبت به اهلش حلیم و متواضع باشد و تمامى آن

صفات در پروردگان زمین بروز مى کند. زمین را آباد، بدى ها و قتل و غارت را معدوم

مى سازد و زمین که آباد شود ارزاق لایق آفریدگان که روزى دهنده حقیقى مقرر

کرده فراهم مى شود و زمین که آباد شود روح انسان را شاد و مفرح مى نماید.

• نیایش

در کتاب گات ها، سروده هاى جاودانه اشوزرتشت از فروزه سپنته آرمئیتى بارها یاد

شده و ویژگى هاى آن برشمرده شده است:


اى آرمئیتى، اى مظهر ایمان و محبت، آن پرتو ایزدى که پاداش زندگانى سراسر نیک

منشى است به من ارزانى دار – گات ها هات ،۴۳ بند ۱

پروردگارا مرا به سوى راستى و پاکى که نهایت آرزوى من است رهبرى کن تا با

پیروى از آرمئیتى مظهر ایمان و محبت به رسایى نایل آیم – هات ،۴۳ بند ۳

آرمئیتى نور محبت و ایمان را در دل رادمردان روشن کرده آنان را به سوى حقیقت

رهبرى خواهد کرد- هات ،۴۳ بند ۶

• اى مام مهربانم

زبان گویاى اسرار اینک که زمان سپاسدارى از مهر و وفاى توست گنگ مى ماند. در

یک سخن مى خواهم بدانى که آن دست هاى کوچک و جسم ناتوان اکنون که

پرتوان شده است، یکسره تو را سپاس مى گوید.

اسفندگان روز مادر، روز زن و زمین و روز گرامیداشت همه فروزگان پسندیده و

نیکوى انسانى است و اکنون شایسته است ما نیز چون نیاکان فرزانه خود این

جشن فرخنده را برگزار کرده و از مهر و مهربانى همه مادران و بانوان ایران زمین

سپاسگزارى کنیم و شاید روزى تمام مردمان جهان روز اسفند از ماه اسفند را روز

مادر طبیعت (محیط زیست) نام نهادند.

پى نوشت ها:

۱ _ امشاسپند = مفرد کلمه امشاسپندان به معنى پاکان بى مرگ است. بهمن،

اردیبهشت، شهریور، سپندارمذ، خرداد و امرداد.

۲_ سپندارمذ، چهارمین امشاسپند سپندارمذ یا سپنته آرمئیتى است. از دو جزء

تشکیل شده، سپنته = پاک، آرمئیتى = مهر و عشق.

آر + مئیتى = رسا و درست و موافق + اندیشه (ى) در آخر این کلمه علامت تانیث

است.

(در زبان اوستایى و همچنین زبان هاى فرانسه و عربى صفاتى که براى زنان به کار

مى رود داراى علامت ویژه اى است که به آن علامت تانیث مى گویند.)

سپنته + آر + مئیتى = پاک + درست + اندیشه = فروتنى عشق پاک و اندیشه

رسا صفتى براى زنان

حكيم توس در اين باره در شاهنامه چنين آورده است:

   سپندارمذ پاسبان تو باد                    ز خرداد روشن روان تو باد

25 اصل برای خوشتیپ بودن آقایان


۱٫ کت های دو دکمه بخرید. این نوع کت ها شما را لاغرتر نشان می دهد و پیراهن و کراوات تان هم بهتر به نظر می رسد.


 

۲٫ نباید سایز کت و شلوارتان زیاد بزرگ باشد. سرشانه های کت تان باید جذب شانه هایتان باشد. نه بزرگتر از شانه هایتان. از خیاطتتان بخواهید که قد آستین کت تان تا مچ تان باشد نه اینکه تا شستتان. و از او بخواهید که شلوارتان زیاد گشاد و بلند نباشد که زیر پاشنه پایتان برود.


 

۳٫ به نوک تخته کفشتان کمی چرم بزنید. این کار باعث می شود عمر کفش تان زیاد شود.


 

۴٫ جارختی های چوبی، کمد لباسهایتان را منظم و مرتب نشان می دهند. درصورتی که جارختی های فلزی زیاد مناسب نیستند.

 

۵٫ اگر قصد خرید یک پلیور را دارید، یک پلیور خاکستری رنگ یقه هفت بخرید. این پلیور با یک پیراهن رنگ تیره در پاییز یا زمستان و با یک شلوار جین در بهار ست می شود.


 

۶٫ کمربند مشکی با لباس خاکی رنگ و شلوار جین همخوانی دارد. کمربند مشکی تنها کمربندی است که همه آقایان باید داشته باشند.

 

۷٫ کراوات های باریک تیره رنگ مردها را جوانتر و سردتر نشان میدهد. و برعکسِ کراوات های پهن، با کت و شلوار جین یا کت و شلوارهای دیگر مناسب است.

 

۸٫ بارانی تان باید با پیراهن تان ست باشد.

 

۹٫ یک دست لباس رسمی و یک پیراهن مناسب با یقه ای تیز و زیبا داشته باشید.

 

۱۰٫ پولتان را برای خرید یک ماهوت پاک کن گران قیمت و تزئینی هدر ندهید. به جای آن، یک رول پارچه ای بخرید که البته بهتر هم کار می کند.



 

۱۱٫ در زیر طرز پاپیون بستن با کراوات را آموزش داده ایم. با ما همراه باشید:

مرحله ۱ تا۴: به خاطر داشته باشید انتهای کراوات (قسمت مشکی در عکس) را به زیر نوار طوسی رنگ برده و بالا می آوریم.

مرحله ۵ تا۶: زمانی که شکل پاپیون درست شد(مرحله۴)، آن را با انگشت نشانه و شست تان محکم بگیرید. قسمت مشکی رنگ را گره بزنید. سپس قسمت مرکزی گره را پیدا کنید و قسمت گره زده مشکی را محکم بگیرید. قسمت مشکی و طوسی رنگ را بکشید تا بسته شود. آن را تنظیم و مرتب کنید تا عالی به نظر برسد.

 

۱۲٫ یک شال گردن بلند و مشکی داشته باشید و منتظر نشوید تا دمای هوا زیر صفر برسد و آنوقت شال گردنتان را بیندازید. شال گردنتان را با پیراهن، یا کت تان ست کنید.


 

۱۳٫ با توجه به تصاویر ببینید چگونه می شود یک گودی در کراواتتان ایجاد کنید. این یک نکته کوچکی است که یک مرد را شیک نشان می دهد.

 

۱۴٫ سعی کنید جنس کفشتان از پوست طبیعی حیوانات باشد. زیرا دوام و عمر این کفشها بهتر است.

 

۱۵٫ اگر می خواهید لباس هایتان عمر بیشتری داشته باشند، آنها را به خشک شویی بدهید یا با اتوی بخار آنها را اتو کنید.


 

۱۶٫ اگر می خواهید جیب کتتان کمی پف داشته باشد باید از دستمال مربع شکلی استفاده کنید و مراحل زیر را روی آن اجرا کنید.

 

۱۷٫ همیشه لباس محل کارتان را مرتب داخل کمدتان بچینید.

 

۱۸٫ همیشه وسایل شخصی تان را داخل کیفی بگذارید مثل مسواک، خمیردندان، وسایل اصلاح تان و…

 

۱۹٫ به خشک شویی تان بگویید لباس هایتان را بدون آهار شسته و خشک کند. شاید گران تر باشد اما می ارزد.

 

۲۰٫ پیراهن طوسی رنگ با هر لباسی قابل ست کردن است. شما می توانید آن را زیر لباس تان، یا زیر کت یا حتی با یک پیراهن و یک کتانی بپوشید.



 

۲۱٫ یک کیف دوشی داشته باشید. حتی اگر یک کیف دوشی ارزان را با یک پیراهن زیبا حمل کنید، شما را خوش تیپ نشان می دهد.

 

۲۲٫ وقتی شما یک کت دو دکمه می پوشید، دیگر کمربند را کنار بگذارید، زیرا به آن نیازی نیست. زمانی که کمربند استفاده نمی کنید، پیراهن تان تمیزتر و بهتر به نظر می رسد.

 

۲۳٫ اگر می خواهید دستبند دستتان کنید دیگر کراوات نزنید. زیرا پوشش شما را زننده و سبک نشان می دهد.

 

۲۴٫ وقتی با پیراهن یا یک کت اسپرت عینک آفتابی می زنید، یک عینک دوردار انتخاب کنید.

 

۲۵٫ کتانی را می شود با پیراهن ست کرد. اما مطمئن شوید که با آن زیبا به نظر می رسید. کراوات را کنار بگذارید و دنبال یک تی شرت، پیراهن یقه باز یا حتی یک ژاکت باشید.


ده فرمان آزاد مردی برتراند راسل

1- هیچگاه هیچ چیز را یقین مپندار.

 

2- زنهار مپندار که کوشش برای پوشاندن حقیقت کاری بجاست، زیرا بی ­تردید حقیقت از پرده برون خواهد افتاد.

 

3- هرگز در پی آن مباش که این اندیشه را که بی ­تردید کامیاب خواهی شد، فرو خوابانی.

 

 4- هرگاه با مانعی، حتی از جانب همسر یا فرزندت، روبرو شدی بکوش تا با دلیل و نه با آمریت (authority)، بر آن پیروز شوی؛ زیرا پیروزی براساس آمریت خواب و خیال است و فریب.

 

 5- برای آمریت دیگران حرمت قائل مباش، زیرا همیشه آمریت های متضاد وجود دارند.

 

 6- برای از بین بردن عقیده هایی که به نظرت مهلک می ­رسند، به قدرت دست میاز؛ زیرا اگر چنین کنی آن عقیده­ ها تو را از میان خواهند برد.

 

 7- از داشتن عقیده ­ای مخالف عقاید عموم بیمناک مباش، زیرا هر عقیده ­ای که امروز مورد قبول است زمانی مخالف عقیدۀ عموم بوده است.

 

 8- از مخالفت هوشیارانه بیشتر محظوظ شو تا از موافقت منفعلانه، زیرا اگر به هوشیاری چنانکه باید ارج بگذاری آن مخالفت به همداستانی عمیقتری خواهد انجامید تا این موافقت.

 

 9- در حد وسواس جانبدار حقیقت باش، حتی اگر حقیقت موجب زحمت باشد؛ زیرا کوشش تو برای پوشاندن آن بیشتر موجب زحمت خواهد بود.

 

 10- بر خوشبختی کسانی که در بهشت دیوانگان بسر می­برند، رشک مبر؛ زیرا که این زندگی را خوشبختی پنداشتن خود نشانۀ دیوانگی است.

 

ده فرمان و وسوسه شیطان

در روزگاران قدیم انسانها بسیار به هم ظلم کردند و سیاهی و تباهی به نهایت خود رسید .
تا اینکه کتیبه ای از سوی پروردگارشان بر آنان نازل شد .
 
ده فرمان :
1-   هیچ انسانی ، انسان دیگر را نکُشد .
2-   هیچ انسانی ، به انسان دیگر تجاوز نکند .
3-   هیچ انسانی ، به انسان دیگر دروغ نگوید .
4-   هیچ انسانی ، به انسان دیگر تهمت نزند .
5-   هیچ انسانی ، از انسان دیگر غیبت نکند .
6-   هیچ انسانی ، مال انسان دیگر را نخورد .
7-   هیچ انسانی ، به انسان دیگر زور نگوید .
8-   هیچ انسانی ، بر انسان دیگر برتری نجوید .
9-   هیچ انسانی ، در کار انسان دیگر تجسس نکند .
10-   هیچ انسانی ، انسان دیگر را نپرستد !
 
پس از آن
سالیان سختی بر شیطان و همدستانش گذشت ،
تا اینکه روزی شیطان ، چاره ای اندیشید .
او گفت :
ای دوستان ، کلمه ای یافته ام که بسیار از او بیزارم
اما  به زودی با افزودن تنها همین یک کلمه به ده فرمان ، همه چیز را به سود خودمان ، تغییر خواهم داد
 
و ده فرمان چنین شد :
1-هیچ انسانی ، انسان  مؤمن دیگر را نکُشد .
2-   هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر تجاوز نکند .
3-   هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر دروغ نگوید .
4-   هیچ انسانی ، به انسان مؤمن دیگر تهمت نزند .
5-   هیچ انسانی ، از انسان مؤمن دیگر غیبت نکند .
6-   هیچ انسانی ، مال انسان مؤمن دیگر را نخورد .
7-   هیچ انسانی ، به انسان مؤمن  دیگر زور نگوید .
8-   هیچ انسانی ، بر انسان مؤمن دیگر برتری نجوید .
9-   هیچ انسانی ، در کار انسان مؤمن دیگر تجسس نکند .
10-   هیچ انسانی ، انسان دیگر را نپرستد ! مگر اینکه بسیار مؤمن باشد !
 
و به دوستانش سفارش کرد که:
به سوی انسانها بروید و به وسوسه بپردازید
و کاری کنید که هیچ کس ، هیچ کس را مؤمن نپندارد ، جز آنان که از دنیا رفته اند     !

جشن سپندارمذگان

جشن سپندارمذگان یکی از جشن های ایرانی است که امروز ایرانیان آنرا در روز سپندارمذ (پنجمین روز) از ماه سپندارمذ (اسفند) برگزار می کنند. ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه آورده است که ایرانیان باستان این روز را روز بزرگداشت زن و زمین می دانستند.

 

● تاریخچه

در گاه شماری های مختلف ایرانی، علاوه بر این که ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. به عنوان مثال روز اول هر ماه «روز اورمزد»، روز دوم هر ماه، روز بهمن (سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم هر ماه، اردیبهشت یعنی «بهترین راستی و پاکی» که باز از صفات خداوند است، روز چهارم هر ماه، شهریور یعنی «شاهی و فرمانروایی آرمانی» که خاص خداوند است و روز پنجم هر ماه، «سپندارمذ» بوده است. سپندار مذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می دهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندارمذگان را به عنوان نماد مهر مادری و باروری می پنداشتند.

در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می شده است که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن می شد، جشنی ترتیب می دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلاً شانزدهمین روز هر ماه، «مهر» نام داشت و که در ماه مهر، «مهرگان» لقب می گرفت و می بینیم که چگونه هر جشنی با معنی و مفهوم عمیق خود برای مردم شادی می آفرید.

روز آبان در ماه آبان جشن «آبانگان» است یعنی جشن ستایش آب و روز آذر در ماه آذر جشن «آذرگان» است یعنی جشن ستایش آتش و همین طور روز پنجم ماه دوازدهم (اسفند)، «سپندارمذ» یا «اسفندار مذ» نام داشت که جشنی با همین عنوان می گرفتند. «سپندارمذگان» روز زن و زمین است.

روز پنجم اسفند در همه گاه شماری های ایرانی به عنوان روز جشن اسپندار مذگان شناخته می شود.

 

● آیین ها

در این روز مردان به همسران خودهدیه می دادند. مردان زنان خانواده را بر تخت شاهی می نشاندند و از آنها اطاعت می کردند و به آنان هدیه می دادند. این یک یادآوری برای مردان بود تا مادران و همسران خود را گرامی بدارند و چون یاد این جشن تا مدت ها ادامه داشت و بسیار باشکوه برگزار می شد همواره این آزرم و احترام به زن برای مردان گوشزد می گردید. این جشن هیچ ارتباطی به ولنتاین ندارد.

 

● اختلاف در زمان برگزاری

هم اکنون در برخی جاها، به جای روز سپندارمذ (پنجم) از ماه سپندارمذ (اسفند)، روز بیست و نهم بهمن را روز جشن سپندارمذگان می دانند. در باره پرسش بخاطر وجود دوگانگی ها باید گفت که جشن ها و فاصله های میان آنها در نوشته های کهن ایرانی دارای تعریف و اندازه های مشخصی است که به مانند دانه های یک زنجیر در پیوستگی کامل با یکدیگر هستند. تغییر جای یکی از آنها، موجب گسست همه این رشته خواهد شد.

چنانکه در منابع ایرانی آمده است، جشن سده پس از ۴۰ روز از شب یلدا یا چله، و پس از ۱۰۰ روز از اول آبان قرار دارد. همچنین جشن سده، پیش از ۲۵ روز از جشن اسفندگان است.

این اندازه ها و فاصله های تعریف شده در نوشته ها و ریشه نامه های کهن ایرانی، تنها با گاهشماری ایرانی با ماه های سی و یک روزه (مبدأ هجری خورشیدی کنونی) که بزرگترین دستاورد دانش گاهشماری در جهان است، همسان است؛ ولی با کتابچه ای نوساخته که در چند سال گذشته در ایران با نام سالنمای دینی زرتشتیان چاپ می شود، هماهنگی ندارد. چرا که در این کتابچه، فاصله ۱۰۰ روزه از اول آبان تا جشن سده به ۱۰۶ روز، فاصله ۴۰ روزه شب چله (یلدا) تا جشن سده به ۴۶ روز، و فاصله ۲۵ روزه جشن سده تا سپندارمذگان (اسفندگان) به ۱۹ روز رسیده است. این فاصله ها با هیچکدام از اسناد و منابع و تاریخ نامه های ایرانی هماهنگی ندارد.

اینها نمونه هایی از آشفتگی هایی است که منتشرکنندگان این کتابچه در ذهن نوجویان ایجاد کرده و نه تنها نظام قانونمند گاهشماری ایرانی را مخدوش کرده اند، بلکه اختلال هایی نیز در تقویم سنتی یزدگردی زرتشتی که در میان بسیاری از زرتشتیان ایران و عموم زرتشتیان هند و جهان رواج دارد، به وجود آورده اند.

قدمت بیست ساله این تقویم، دستکاری های فراوان در گاهشماری ایرانی و زرتشتی، نبود هیچگونه سامانه کبیسه گیری و تعریف مشخص از طول سال، مبدأ سالشماری ساختگی و نیز اختلاف های فراوان با دیگر زرتشتیان جهان باعث شده که زرتشتیان نیز چنین دستکاری هایی در قواعد سنتی و دینی را نادرست شمارند.

از این رو، زمان درست شب یلدا برابر با شامگاه ۳۰ آذر، جشن سده در ۱۰ بهمن و جشن سپندارمذگان (اسفندگان) در ۵ اسفند است.

 

● آئین ها و دیگر نام ها

این جشن را با نام های جشن برزیگران هم نامیده اند . در روز اسفندگان چند جشن با مناسکی به خصوص برگزار می شده است. نخستین جشن مردگیران یا جشن مژدگیران بود که اختصاص به زنان داشت. در این روز مردان زنان را هدیه ای خریدندی و از ایشان قدردانی کردندی.  امروزه نیز بیشترین جنبهٔ مورد تأکید در اسفندگان قدردانی از زنان است. در زمان گذشته(چنان که ابوریحان روایت کرده است) عوام کارهای دیگری هم انجام می دادند چون آئین های جادوی برای دورکردن خرفستران اما ابوریحان این آئین ها را تازه و نااصیل خوانده است.

بيوگرافي دكتر حسين الهي قمشه ا ي


     حسين محي الدين الهي قمشه اي در 14 ديماه 1318 در تهران به دنيا آمد . تحصيلات ابتدايي،‏ متوسطه و دانشگاهي را به ترتيب در دبستان دانش، دبيرستان مروي و دانشكده الهيات و معارف اسلامي دانشگاه تهران به پايان برد و نيز تحصيلات حوزوي و سنتي را نزد پدر،‏ استاد فقيد مهدي الهي قمشه اي و استادان ديگر دنبال كرد . سپس به كار تدريس در دانشگاه تهران و ساير مراكز آموزش عالي در داخل و بعدها خارج كشور پرداخت و در كنار آن به تاليف و ترجمه در زمينه عرفان و ادبيات و زيبايي شناسي مشغول شد . قريب يكسال نيز رياست كتابخانه ملي ايران را عهده دار بود .

     از آثار قلمي او : گزيده فيه مافيه ( مقالات مولانا ) در معرفي جلال الدين بلخي و شرح مقالات او، گزيده منطق الطير در معرفي عطار و هفت شهر عشق او، شرح گلشن راز شيخ محمود شبستري، كتاب مقالات، ترجمه گزيده اي از سخنان شكسپير، بررسي آثار ترجمه شده اسلامي به زبان انگليسي، ترجمه كتاب پيامبر اثر خليل جبران، تصحيح ديوان حافظ، مجموعه اي از ترجمه ها، مقالات و مقدمه ها در  شماره هي مختلف كتاب كيميا، 365 روز با سعدي ، 365 روز با ادبيات انگليسي ( در قلمرو زرين ) ،365 روز با مولانا،365 روز با قرآن ( و ادامه اين مجموعه با ساير ادبا، عرفا و فلاسفه ) ،‌ رباعيات حكيم عمر خيام ( ويرايش و پيشگفتار ) ،  ترجمه دعاي كميل ، ترجمه کتاب آن خردمند ديگر اثر هنري ون دايك و نيز زيرکي هاي ملانصرالدين (مقدمه و توضيحات ) را مي توان  نام برد.

     مجموعه اي از سخنرانيهاي ايشان كه به زبان فارسي و انگليسي در سازمانها و دانشگاههاي داخل و خارج كشور ايراد شده  به صورت نوارهاي صوتي و تصويري در زمينه هاي عرفان، ادبيات و هنر به علاقمندان عرضه شده وبقيه در دست تهيه است.